وقتي خواسته‌ها تحقق نمي‌يابد

آدمي در عصر «كسوف معنا»
جولای 20, 2012
هدفت را مشخص کن
جولای 27, 2012

 

«يأس» پديده‌اي مفهومي در انسان‌هاست كه با  2رويكرد خودآگاه و ناخودآگاه بروز مي‌يابد.

در روزگار كنوني اين پديده در ميان نسل جوان بيشتر ديده مي‌شود چرا كه از آمال بيشتر نسبت به سايرين برخوردارند و ناكامي در راه رسيدن به يكي از اين خواسته‌ها سبب بسترسازي نااميدي در ضمير آنان مي‌شود؛ اين رويكرد خود آگاه قضيه است.

جوانان بنا به طبع دروني‌شان، در بسياري از مواقع دچار خودبزرگ‌بيني يا بلندپروازي‌هاي فانتزي هستند؛ خيال‌هايي كه در تمامي‌شان، خود را قهرمان بلامنازع مي‌بينند و وقتي از تضاد تصور خود با دنياي حـقـيـقـي باخبر مي‌شوند، به‌گونه‌اي ناخودآگاه دچار يأس مي‌شوند. بحران يأس در جوان امروزي فرايندي پيچيده است چرا كه با مطرح‌شدن اصولي كه مربوط به آنان نمي‌شود، رگه‌هاي اين يأس در نوجواني نيز ديده مي‌شود و موجب سرافكندگي دروني و بيروني آنان مي‌شود.

اغلب جوانان در شرايطي نابرابر، خواستار احقاق تصورات دروني خود هستند و در اين راه، هر سدي كه سبب مانع تراشي در مسير رسيدن به آن اهداف شود را برنمي‌تابند. طبيعتاً والدين نخستين مانع از ديد آنها محسوب مي‌شوند كه با نظارت و عدم‌تهيه امكانات مورد نيازشان، سبب سرخوردگي جوانان مي‌شوند، اين سرخوردگي با توجه به مقياس آن، موجب مي‌شود كه فرصت‌هاي اجتماعي آنان در برابر افراد عادي جامعه، بسيار محدود شود و همين امر به كنار گذاشته شدن آنان از عرصه‌هاي مختلف اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي ختم مي‌شود.

در يك تقسيم بندي ساختاري، مي‌توان مفاهيم يأس را در زمينه‌هايي چون يأس اجتماعي، يأس شخصيتي(دروني)، يأس اقتصادي و يأس سياسي خلاصه كرد كه با هم نگاهي به هر يك از اين مفاهيم خواهيم كرد.

يأس اجتماعي

اين شاخه از يأس، بيروني‌ترين جنبه ظهوري آن است و از عموميت بيشتري نيز برخوردار است. يك نوجوان به‌دليل طبع حساس خود و با توجه به فرم شخصيتي‌اش، خواستار پوست‌اندازي رفتارهايي است كه او را همچنان در نظر همگان، كودك به حساب مي‌آورد. او بسيار تلاش مي‌كند تا به تقليد از والدينش، كارهايي متفاوت انجام داده و صراحتاً از آنها مي‌خواهد كـه مسئوليت‌هايي را به وي محول كنند. جنبه غيرت نوجوانان نيز در اين راستا جرقه مي‌زند. آنان سعي مي‌كنند در كارهاي خانه بيشتر مشاركت كنند و توجه بيشتري به خواهر و برادر كوچكشان بكنند.

واضح است كه در راه عملي‌شدن اين اهداف، شكست‌هايي نيز به وقوع مي‌پيوندد. از آنجا كه نوجوان تحمل يك شكست را ندارد در ضمير دروني‌خود، مسئوليت اين كارشكني را برعهده خود گذاشته و خويشتن را مواخذه مي‌كند. با توجه به نوع سرخوردگي و روند استمرار آن، آينده اجتماعي فرد رقم مي‌خورد.

نوع تعامل والدين با وي از ضريب اهميت بسيار بالايي برخوردار است. اگر والدين در نقش حامي ظاهر شوند، ميزان سرافكندگي فرزندشان در مواجهه با مشكلات گوناگون به نسبت پايين مي‌آيد ولي اگر فرزند احساس كند هيچ تكيه‌گاهي ندارد، دچار يأس اجتماعي مفرط  مي‌شود به‌گونه‌اي كه اين بي‌حمايتي را به جامعه اشاعه داده و در برخورد با قشري از جمله دوستانش نيز همواره با شك و ترديدي منفي روبه‌رو مي‌شود.

در اين شرايط او به همه چيز بدبين مي‌شود و خود را موجودي تنها مي‌پندارد كه هيچ همدردي ندارد. اين‌گونه افراد در آينده به انسان‌هايي كمرو، ناتوان از دريافت حق خود، بي‌اعتماد به ديگران و ناموفق به بـرقـراري ارتـبـاط بـا جنس مخالف مي‌شوند كه در زندگي زناشويي‌شان نيز انتقادات بسياري را به‌خود راه داده و اساساً زندگي متزلزلي دارند.

به عبارتي مي‌توان اذعان كرد كه جوان مبتلا به يأس اجتماعي، همواره خود را پايين‌تر و كمتر از سايرين مي‌بيند و خود را ناتوان از انجام عملكردهاي يك انسان عادي مي‌داند. البته يك حالت ديگر نيز وجود دارد و آن اينكه فرد به‌شدت معتقد است كه اجتماع هيچ كمكي به او نمي‌كند و اساساً چيز خوبي نيست و او از قرار گرفتن در آن پشيمان و متضرر است.

عوامل قابل توجه در پديد‌آمدن يأس اجتماعي، فارغ از نهادينه شدن آن در سنين پايين عبارت است از: كمبود اشتغال، بي‌هدفي در روند زندگي، شكست عاطفي، از دست دادن والدين يا دوستان بسيار نزديك، بد شانسي و حتي دارا بودن افكار پوچ‌انگار.

در چنين شرايطي، نزديك‌ترين افراد به مايوس، مي‌بايست به هماهنگ كردن تدريجي روحيات فرد با بطن تكاپوي جامعه قدم‌هاي اساسي بردارند، حرف‌هاي اميدوار كننده‌اي از آينده به زبان آورده و فرد را به بيرون رفتن و برقراري ارتباط تشويق كنند.

يأس شخصيتي

از آن تحت عناوين ديگري چون يأس دروني يا فرهنگي نيز نام مي‌برند. اين نوع از يأس به واسطه ارتباط مستقيمي كه فرد با داده‌هاي دروني خود برقرار مي‌كند، خطرناك‌تر و آسيب‌پذير است و به تغيير رفتار بنيادين فرد منجر مي‌شود.

در يأس شخصيتي، فرد با استدلالي كه خود به آن مي‌رسد و يا ديگران به وي گوشزد مي‌كنند، خويشتن خويش را مورد نكوهش قرار مي‌دهد و همواره خود را در فضا و موقعيتي مي‌بيند كه حقيرتر از دوستان ديگرش است. شايد ريشه اين نوع يأس به چيزهاي كوچكي متصل باشد اما فرد با خودخوري‌هاي مداوم، ‌دايره‌ وجودي آن را وسعت مي‌بخشد. اين الهام‌بخشي در 2صورت امكان‌پذير است: يا فرد از دور موفقيت‌هايي را مي‌بيند كه مطمئن است خود توان به‌دست آوردن آن را ندارد و يا به‌عنوان فردي معمولي در داخل گروهي مانند خانواده، دوستان و همسالان قرار مي‌گيرد و از ادامه رقابت باز مي‌ماند.

يأس شخصيتي، كاملاً دروني است اما سرنخ آن تماماً بيروني است. در اين حالت فرد به تمام چيزها ايراد مي‌گيرد: اينكه چرا در اين كشور و اين شهر متولد شد، چرا وقتي چشم به جهان گشود، خانواده‌اش از اين طبقه بوده‌اند؟ چرا خدا وي را اين شكلي خلق كرده است؟ تيپ و هيكل و نوع حرف زدن و خنديدن و راه رفتن خود را نكوهش مي‌كند و خود را در قامت يك شخصيت مورد ستايش نمي‌بيند. اگر اين نوع يأس در فرد شديد باشد وي حتي در درس‌هايش نيز با افت فاحشي مواجه مي‌شود ولي اگر كمي اميدوارانه به قضيه نگاه كند، مي‌تواند از راه درس‌خواندن و يافتن يك شغل مناسب، جبران مافات كرده و روحيه از دست رفته‌اش را بازگرداند.

فرد مبتلا به يأس شخصيت نمي‌تواند به‌گونه شايسته‌اي در يك جمع قرار گرفته و روابط معمولي را با اعضاي آن برقرار نمايد، فاقد انگيزه لازم براي تعامل با جنس مخالف است، ‌همواره خود را پايين‌تر از همه مي‌پندارد، در انزوا به افكاري رو مي‌آورد كه بازنده هميشگي آن افكار، خود اوست، همواره با حسرت به ديگران و مسائل مربوط به‌خودش مي‌نگرد، خود را مستحق مرگ مي‌داند و… .

عواملي كه در ايجاد اين يأس دخيل هستند را مي‌توان عدم‌موفقيت در برقراري يك ارتباط، بدشانسي، بيكاري، ديدن خيانت از فرد مورد علاقه، نرسيدن به معشوق، حساس شدن روي بالا رفتن سن و احياناً موقعيت‌هايي كه مي‌بايست در آن سن به آنها مي‌رسيد اما نرسيده، سادگي شخصيت، فقر مالي، داشتن نقص عضو، خو گرفتن به تنهايي، شكست‌هاي پي در پي در مسائل گوناگون، وراثت، تنبلي و مواردي از اين دست برشمرد.

يأس شخصيتي به‌گونه‌اي خطرناك است كه فرد را مستقيماً در معرض خودكشي قرار مي‌دهد؛ لذا مي‌بايست با گفتن سخنان اميدبخش، وي را به داشته‌هايش حساس كرد و اينكه هر فرد ظرفيت‌هايي دارد كه شايد ديگران نداشته باشند و ذكر اين نكته كه اصولاً خودت را با هيچ‌كس مقايسه نكن.

يأس اقتصادي

يأس اقتصادي يأس بسيار رايجي است كه در ميان جوانان ما ريشه مي‌دواند. اين يأس آن‌گونه كه از نامش پيداست در پي موقعيت مالي فرد رخ مي‌دهد. مشكلات عديده‌اي كه جوانان در راه ازدواج با آن مواجهند، نداشتن شغل، تحت پوشش قرار ندادن اميال مالي زن و فرزند از جمله مسائل مهمي است كه فرد را دچار يأس مي‌كند.

اينكه لازمه ازدواج، داشتن شغل، ماشين، خانه و پول كافي است براي پسر و ‌داشتن جهيزيه براي دختر، اينكه تقاضاي همسر در برخي مسائل به قدري بالاست كه توان پاسخگويي به اين حجم بالا را نداريد، يا اينكه روزگاري وضعيت مالي خوبي داشته‌ايد و امروز به هر دليلي از جمله ورشكستگي يا ولخرجي با روزگار اقتصادي بدي دست‌و‌پنجه نرم مي‌كنيد، يا در سن مناسب، از داشتن يك شغل يا درآمد مكفي بي‌بهره‌ايد، اينكه دلتان مي‌خواهد به مانند دوستانتان ازدواج كنيد، فلان ماشين و خانه را داشته باشيد اما پول اين كارها را نداريد يا اينكه براي كسي كه دوستش داريد يك هديه خوب بخريد اما نمي‌توانيد و مهم‌تر از تمام اين موارد، اينكه با داشتن سن‌و‌سال هنوز در خانه پدري مانده‌ايد و پول توجيبي مي‌گيريد موجب يأس شديد اقتصادي مي‌شود كه راه فرار از اين امور، فقط به روشن شدن افقي اميدوارانه در مسائلي است كه بدان‌ها اشاره شد.

البته بايد يادآور شد كه اين نوع يأس در پسران به‌مراتب بيشتر از دختران است. اين حالت در پسران، علي‌الخصوص بعد از دوران سربازي رخ مي‌دهد و به جهت عموميت داشتن و رشد فزاينده‌آن در ميان اكثر جوانان ايراني، ناراحت‌كننده و حيرت‌آور است. در اين نوع از يأس والدين با اتكاي خود مي‌توانند همسوي اهداف دولت در پايان دادن يا كاهش اين فضا، كمك رسان باشند.

يأس سياسي

يأس سياسي به مانند يأس اجتماعي، از 2رويكرد برخوردار است؛ رويكرد اول كه همان بلند پروازي‌هايي است كه فرد دوست دارد شخص مهمي در كشورباشد و بيشترين ميزان راي را به دست آورد و رويكرد دوم رويكردي دفعي است. از مصاديق رويكرد دوم مي‌توان به عدم‌مشاركت در انتخابات، نبود انگيزه در فعاليت‌هاي حزبي و در مواردي بي‌خبر بودن از وجود احزاب سياسي در كشور، ياد كرد.

جوانان دچار يأس سياسي، خود را ناتوان در تصميم‌گيري‌هاي كلان جامعه مي‌دانند و چنين مي‌پندارند كه با تك راي خود، نمي‌توانند هيچ نقش سازنده‌اي در جريان انتخابات و يا روند سياسي كشور ايفا كنند، به همين جهت از شركت در‌آن امتناع ورزيده و در بعد كلان‌تر قضيه از هر گونه فعاليت سياسي امتناع مي‌ورزند.

آنان فلسفه وجودي جريان‌هاي سياسي و يا حضور كانديداهاي متعدد در حوزه انتخابات را داراي منافات با عقايد خود ‌پنداشته و گمان مي‌كنند هيچ كس مثل آنان نمي‌تواند در جهت دهي يك خط‌مشي و يا برآورده ساختن نيازهاي مردم، اثربخش ظاهر شود.

اين تفكر آنان به همراه اين باور كه آنان هيچ‌گاه به چنين موقعيت‌هايي دست نمي‌يابند، سبب تشديد در يأس فراگير سياسي آنان مي‌شود. بايد به آنان حق داد كه همواره نسبت به جريان‌هاي سياسي موجود، معترض باشند.مقوله يأس در ميان جوانان و نوجوانان ايراني، روز به روز بيشتر مي‌شود.

اغلب اين سرخوردگي‌ها در نوجواني شكل مي‌گيرد و در جواني با روندي معنا يافته، تشديد مي‌شود. اين روند، سبب طرد فرد از هر جمعي مي‌شود و اين امر مويد اين حقيقت است كه فرد با وجود ضربه خوردن از جامعه و ديگران، درون نيز با مشكلات فراواني مواجه مي‌شود كه تماماً كاذب بوده و به دور از هر گونه منطقي اشاعه مي‌يابد. از رويكرد تضادي و يا بررسي علل زيـربنايي بسياري از طردشدن‌ها و حاشيه‌نشين‌كردن‌هاي اجتماعي را مي‌توان نتيجه روابط نابرابر قدرت و منزلت در اجتماع لحاظ كرد و عدم‌دستيابي جوانان به منابع مختلف جامعه را حاصل تلاش نسل قبل در حفظ موقعيت خود دانست.

نسل پيشين كه در موقعيت‌هاي تثبيت شده‌اي قرار دارند، خواهان حفظ امكانات و فرصت‌ها براي خود هستند و بنابراين نسل جوان را از دستيابي به اين منابع و فرصت‌ها محروم مي‌سازند و بدين گونه جوانان را به حاشيه ميدان‌هاي اجتماعي مي‌رانند.

فردي كه با انواع يأس دست‌و‌پنجه نرم مي‌كند را نمي‌توان به مثابه يك بيمار لحاظ كرد بلكه او مشكل منطق دارد و بايد او را در حضـور مشكلات عـديـده فـرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و… . در چارچوب منطق پروراند.

مطمئناً دادن وعده‌هاي واهي و دور از واقعيت  منجر به تشديد حالت يأس اين افراد و متعاقباً تشويق به مطرود ماندن آنان در تمام ابعاد مختلف جامعه خواهد شد.

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *