نظريه خانم ” ماري پاركرفالت ” در ربع اول قرن بيستم الهام بخش بسياري از دانشمندان و محققين علم مديريت بوده است. به عقيده فالت هدف عمده مديريت بايستي دست يافتن به وحدت و يكپارچگي باشد ويك مؤسسه بايدآرام وبدون سر و صدا ماننديك ماشين خوب طرح ريزي شده، خوب ساخته شده و خوب روغن كاري شده كاركند. بايد بين اجزاي مختلف آن هماهنگي كامل برقرار باشد. البته اصطكاك تا حدي وجود خواهد داشت زيرا اصولاً حركت بدون اصطكاك ممكن نيست. در هر مؤسسهاي تضاد منافع وجود دارد، لكن بايد بين اين منافع متضاد به گونهای سازگاري برقرار شود كه حداكثر كارايي به دست آيد. تضاد هميشه معارضهاي انرژيزاست. چنانكه وي ميگويد، به همانگونه كه بر اثر اصطكاك از ويولن موسيقي بيرون ميآيد. وظيفه اساسي مديريت هم اين است كه تضاد و برخورد را به صورت سازندهاي در آورد.
” فالت ” در زمينه ايجاد وحدت و يكپارچگي و هماهنگي معتقد است كه :
هر سازماني بايد ميان كوششها و مساعي گروههاي مختلف هم نوايي و هماهنگي به وجود آورد تا با كارايي هر چه بيشتر، به هدفهاي مؤسسه دست يابد. وي هماهنگي را محور اصلي و اساسي وظايف مديريت ميداند.
” فالت ” دربارة قدرت، اختيار و كنترل نظر خاصي دارد:
وي به اين مفاهيم معناي جديدي بخشيده است. قدرت بمعناي ساده آن عبارتست از استعداد انجام كار خاص يا توانايي پديد آوردن تغيير مطلوب، لكن اختيار حق تصميمگيري است. اگر يك مدير، تصميمگيرنده قابلي باشد بيدرنگ تصميمات مناسبي اتخاذ ميكند، اما نميتواند اين توانايي را به معاونش واگذار كند. حق تصميمگيري را ميتوان به كاركنان ردههاي پايينتر در سازمان تفويض كرد، لكن قدرت در خود شخص باقي ميماند.
فالت قدرت را به دو دسته تقسيم ميكند: قدرت بر ديگران و قدرت با ديگران. سرپرستي كه تصور ميكند حق كنترل و رهبري كاركنانش را دارد حاضر نيست كه پيشنهادهاي آنها را بشنود و ميگويد كه از دستورهايش اعم از صحيح يا غلط بايد اطاعت شود. او در واقع بر كاركنان اعمال قدرت ميكند. واضح است كه اين نوع اعمال قدرت، موجب مقاومت در كاركنان ميشود و طبعاً گرايش پيدا ميكنند كه از دستورهاي او سرپيچي كنند. از طرف ديگر، يك سرپرست روشنفكر که كار روزانه را بطور « سيستماتيك » برنامهريزي ميكند، مواد خام و ابزار را تأمين ميكند و مراقب است كه فعاليتها در شرايط مطلوبي باشند و همچنين كار را به زير دستانش ياد ميدهد و پيشنهادهاي خوب و عمليشان را ميپذيرد در واقع يك قدرت مشترك بوجود ميآورد كه « قدرت با ديگران » نام دارد. « فالت » روي اهميت اين قدرت مشترك تأكيد میورزد.
كنترل نيز از نظر ” فالت ” با آنچه در ذهن مديران سنتي جاي گرفته است تفاوت دارد. كنترل به معناي به دست آوردن نتايج مطلوب است. في المثل، كنترل بودجه به معناي تنظيم هزينه ها طبق بودجه از پيش برنامه ريزي شده است. « فالت » بين آنچه خودش « كنترل امور » و « كنترل فرد انسان » ناميده قابل به تفكيك شده است. اشخاص معمولا كنترل را مترادف كنترل فرد انسان ميدانند به اين معني كه في المثل مديران ميخواهند آدمها را كنترل كنند. اما كنترل مطلوب فالت كنترل امور است.
]]>