پرورش – تعلیم و تربیت کودک(قسمت دهم)

سهیم سازی تجربه – پرهیز از آزمون و خطا
آگوست 10, 2012
به كودك خجالتي خود كمك كنيد
آگوست 10, 2012

بخش اول : فلسفه و هدف تعلیم و تربیت

قسمت دهم : نقش کودک در تغییرات جامعه

دکتر سعید صیاد

در بخشهای پیشین گفتیم که فردای کودک امروز است ، مخصوصاً وقتی که به این نکته توجه داشته باشیم که چون کودک انسانی ، زمان برایش بسیار آهسته می گذرد ، در حالی که جامعه صنعتی در مقام مقایسه با جامعه کشاورزی با سرعت بیشتری در ذهن انسانها گذر خواهد کرد ، گفته شده که 20 سال اول عمر انسان از نظر گذشت زمان ، مساوی 60 سال بعد است ، بنابر این وقتی این 20 سال اول را خراب می کنیم به این امید که 60 سال بعد ساخته شود و صرفنظر از اینکه هر چه ویران شده ساخته نخواهد شد و همه را خراب کرده ایم.

کودک شاد امروز ،انسان شاد فرداست ، با فشار ، با آسیب و آزار ، توان بوجود آوردن فرزند بهتری را نداریم ، در گذشته و حتی تا قرون وسطی برای کودکان ارزش قائل نبودند و حتی در زمان قحطی و تنگدستی بچه ها را می کشتند ، برخی کودکان را برای بازی و سرگرمی و همانند حیوانات برای والدین بودند و اهمیت و ارزشی نداشتند ، کم کم در دوران انقلاب صنعتی ، کودکان کارگر نان آور به حساب آمدند ، نان بخور و نمیر می گرفتند و از شش سالگی درگیر فعالیتهای ویژه می شدند ، مسئله کار به مسئله سرمایه گذاری و فرصتهای امکانات تکنیکی تبدیل شد و کودک به عنوان سرمایه حساب می شد ، امنیت و آرامش و تفریح برای بزرگسالان بود که بتوانند در دوران سالخوردگی از این موجود جهت رفع تنهایی استفاده کنند.

جالب است که بدانید که از 300 -400 سال قبل انجمن حمایت از حیوانات تشکیل شده است ولیکن چند دهه ای است که انجمن حمایت از کودکان داریم.

امروزه ما به موضوع کودکان نگاه دیگری داریم ، آنها عزیز هستند و شریف و باید مورد مراقبت و مواظبت قرار گیرند.

تا سال 1950 در جهان علم ، کودک همچون انسان بزرگسالی بود که فقط ابعاد کوچکی داشت ، اگر پدر و مادر 70 کیلو وزن داشتند و کودک آنها 14 کیلو ، این بدان معنا بود که کودک یک پنجم پدر احساس دارد .

در حالیکه فروید و پیاژه ثابت کردند که کودک در مراحل رشد شخصیتهای مختلفی دارد بدان صورت که تا دو سالگی یک شخصیت در 2 تا 7 سالگی شخصیتی دیگر از 7 تا 12 به گونه ای دیگر بوده و در 12 تا 20 سالگی شخصیت کاملا متفاوتی خواهد داشت.

ما بایستی بدانیم که کودکان من و شما ناظر و قربانی نیستند ، بلکه نظریه پرداز و قهرمان و در مسیر قهرمانی در حرکتند ، کودکان تماشاچی زندگی پدر و مادر و منتظر و نگران رفتار پدر و مادر نیستند ، بلکه موجوداتی ظریف و لطیف بوده و همچون نهالی که در گلخانه نگهداری می شوند بایستی با آنها برخورد نماییم.

کودک از یک طرف فردیت وی و از طرف دیگر استقلال ، آزادی و دارا بودن مزایایی در زندگی دارای سهمی در جهان است و به همین دلیل دگرگونیهای اساسی در کودک پیدا شده است.

در گذشته ، حس اهمیت نداشت بلکه گفتار و رفتار مهم بود ، کودک اگر غمگین بود و گریه نمی کرد تصور می کردیم فرزندی برجسته و وارسته داریم در صورتی که امروزه اهمیت به حس کودک ، حالات درونی او به اندازه گفتار و رفتار او حائز اهمیت است ، اگر کودک در ظاهر رفتارش درست و خوب است و گفتارش پسندیده ولی در درون درد و رنجی داشته باشد مانند موریانه وجودش را از بین برده و خود را از دست رفته خواهد دید.

در دنیای امروزه جز کسانی که برای نمایش می خندند در صورتی که از دست فرزند خود خون گریه می کنند و کودک نیز آنها را دوست ندارد ولی با آنها با دوستی رفتار می کند و به نمایش ، سیاه بازی و حقه بازی میپردازند ، بقیه متوجه شده اند که رشد و سلامت ، خوشبختی و موفقیت کودکان با هماهنگی حالات درونی و بیرونی آنهاست ، به همین جهت کودکان مورد توجه و عنایتند اما نه به هزینه پدر و مادر.

به بیان دیگر ما نمی توانیم فرزندان موفق داشته باشیم در حالی که خودمان شکست خورده باشیم ، فرزند شاد داشته باشیم ولی خودمان غمگین باشیم ، فرزند خوشبخت داشته باشیم ، اما خودمان بدبخت باشیم و همچنین ممکن نیست که پدر و مادر بدبخت فرزند خوشبخت بوجود آورند ، به بیانی دیگر پدر و مادر غمگین فرزند شاد ایجاد نمی کند و فرزند غمگین نیز پدر و مادر شاد نخواهد داشت ، این دو آنچنان با هم در آمیخته اند که نمیتوانیم آنها را از یکدیگر جدا کنیم.

کودک من و شما به دنبال تغییر چیزی هست که به آن فرهنگ می گویند ، کودکان نه تنها به روی کودکان بلکه بر روی پدر و مادر خود نیز تاثیر می گذارند و جامعه بشری را متعادل می کنند. همه به نوعی درگیر شده اند ، در جامعه ایستا زندگی نمی کنیم ، بلکه در جامعه ای کاملاً پویا زندگی می کنیم ، جامعه ای که در مقابل خودش آینده های جدید بسیاری دارد و این آینده ها هیچ ربطی به دیروز و امروز ندارد، امروزه نمیتوانیم مثل گذشته منتظر بمانیم ، منتظر شدن یعنی مضمحل شدن.

امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که عمر تکرار و چرخیدن بسر آمده است ، این چرخش به اندازه کافی انجام شده و امروز تغییرات بشری یه سمت کمال حرکت خواهد کرد و بدون تردید فرزندان من و شما نقش بسزایی در این تغییر دارند ولیکن برخی از ما همچنان تصور می کنیم که زندگی کودکان یک جاده و یا راه راست است ، بناراین باید این مسیر را طی نمایند ویا اینکه تصور می کنیم که زندگی آنها یک پله است و فرزندان یکی پس از دیگری بایستی آن را پشت سر بگذارند ، در هر دوی اینها واقعیت و حقیقتی دیده میشود ، اما مسئله این است که کودک امروز نه تنها در طول زندگی بلکه در عرض زندگی حرکت می کنند و در حقیقت همانند عنکبوت که تارها را بصورت شبکه ای می تند ، مسیر زندگی فرزند من و شما نیز به این صورت طی خواهد شد ، به همین جهت است که کودک نه مثل گذشته بصورت ثابت و واحد حرکت نمی کند و نه بصورت یک پدیده همیشه در حال تغییر است ، امروز می بینیم که کودکان برای مدتی متوقف می شوند و حتی برای مدتی منقطع ، بدین معنی که برای مدت یک هفته ، یک ماه به یکباره با گذشته خود وداع می کنند و هیچ حرکتی انجام نمی دهند و یا برای مدتی رفتاری غیر عادی و یا کاملاً عادی ، سطحی و ظاهری دارند .

باید توجه داشت که کودکان با پای لرزان خودشان حرکت می کنند نه با قدمهای محکم و استوار و آرزوهای دور و دراز شما ، آنها برای تکمیل کردن زندگی من و شما نیامده اند ، آنها برای جبران اشتباهات و اشکالات و یا آرزوهای ما نیامده اند ، آنها برای اینکه ما را به شهرت و افتخاربرسانند نیامده اند ، آنها موجوداتی هستند که قرار است زندگی خودشان را بر اساس اصول اخلاقی و انسانی در کنار ما و با ما بگذرانند به همین جهت است که بایستی نگاه دیگری به زندگی کودکان داشته باشیم بخصوص زمانی که از یک واقعیت عجیب در خصوص انسان خبر داریم و آن این است که : ” انسان بر خلاف بقیه موجودات باید انسان شدن را بیاموزد “

سگ و گربه برای اینکه به نوع تکمیل خود برسند تقریباً به آموزشی احتیاج ندارند ، ولی انسان باید انسان شدن را یاد بگیرد ، انسان همانند ماده خامی است که بایستی شکل و فرم خودش را پیدا کند ، تمام موجودات طبیعت از قبل ماهیتشان مشخص است ، درست مانند اینکه شما مایه ای را داخل ظرفی می ریزید و می پزید بنابر این از قبل شکل این غذا و ماده مشخص است و حال که به کودک انسانی می رسیم ، شما این ماده را در ظرفی بهم ریخته دارید که بستگی دارد که در کدام شکل ، کدام جام ، کدام ظرف قرار بگیرد که شکل آن را پیدا کند ، که این به انتخاب شما و کودک بستگی خواهد داشت ، بنابر این در خصوص انسان گفته می شود که وجود قبل از ماهیت است ، در خصوص بقیه موجودات ، ماهیت قبل از وجود است ، به همین دلیل مسئله انسان مسئله تواناییهاست و باید گفت که انسان در حالی که مخلوق خداست ، خالق خودش است ، در آغاز این پدر و مادرها هستند که شکل و فرمهای اساسی آن را بوجود می آورند و کودک دیر یا زود اختیار خود را بدست می گیرد و زندگی خودش را می سازد و همچنان در بزرگسالی این امکان و احتمال وجود دارد که آسیب های گذشته را از خود دور کند و با توجه به دانش و آگاهی که دارد ، اگر بخواهد می تواند تمام جنبه های بد و منفی را که پدر و مادر برای او گذاشتند را برای همیشه کنار بگذارد.

ما در دنیایی زندگی می کنیم که شکل و فرمها بصورت قلابی ، قالبی و تقلبی نیستند ، بلکه انسانها هر کدام برای خود منحصر بفرد ، یکتا و بی همتا هستند همانند گلهای گلستان ، شکل و گل و بوی عطر خود را پیدا می کنند تا اینکه فکر کنیم که همه یک شکل و یک بو آنهم نه به شکل تکامل یافته ، بلکه بصورت ریشه و ساقه باقی مانده است ، ما فرصت داریم تعلیم و تربیت کنیم یا بوجود بیاوریم.

اشکال ما در این است که در طول تاریخ بیشتر مردم فکر میکردند میدانند که می خواهند ، اما نمی دانستند آنچه را که می خواهند چگونه بوجود بیاورند ، امروزه در بسیاری از اوقات مسئله و مشکل انسان با وجود اینکه هر چه را بخواهد می تواند بوجود بیاورد ، دقیقاً نمیداند چگونه موجود را بوجود بیاورد ، امید است که در این سلسله برنامه ها چراغی روشن شود که اگر نقطه و جای تاریکی وجود دارد با این پرتو نور من و شما را به آگاهی برساند که انتخاب بهتر و درستتری داشته باشیم.

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *