طنز و حکایات مدیریتی

آقاي اسميت به تازگي مدير عامل يك شركت بزرگ شده بود. مدير عامل قبلي يك جلسه خصوصي با او ترتيب داد و در آن جلسه سه […]

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود . تنها […]

سازمان دستخوش تحول اداري شده بود اما بالاترين مقام آن همچنان ديدگاه سنتي داشت. تصميم گرفته شد با راه‌اندازي اتوماسيون اداري مصرف كاغذ به طور كل […]

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه […]