آیا آنارشیست‌ها آرمان شهری فکری نمی‌کنند؟

مشکلی به نام دولت بزرگ
آگوست 10, 2012
روش صحيح سرمايه‌گذاري در زيرساخت‌ها
آگوست 10, 2012

آنارشیسم

برایان کاپلان-
مترجم: مجید رویین پرویزی-
آرمان شهری بودن شاید طنین‌انداز‌ترین انتقادی باشد که بر آنارشیسم وارد می‌شود. به ویژه کارل لندوئر در یکی از فرازهای کتابش به نام «سوسیالیسم اروپایی» چنین می‌گوید:
«بی‌شک یک حقیقت در تمام عقاید آنارشیستی نهفته است: هر سازمان بزرگی دارای عنصر قدرت – آشکار یا نهان – است و هرگونه قدرتی اگر آثار آن را بر منش انسانی در نظر بگیریم پلید است.

 

اما آیا این کمترین پلیدی ممکن نیست؟ می‌توان زور را به کلی نفی کرد؟ وقتی چنین سوالی صریحا طرح شود، آنارشیسم به ضعیف‌ترین نقطه‌ موضع‌گیری خود می‌رسد. درست است که تجربه‌ جامعه‌ای سراسر بدون حضور زور و قدرت هرگز آزموده نشده است، اما شواهدی که هم اکنون در دست داریم نشان می‌دهد که با از بین رفتن قوای بازدارنده مقاصد شیطانی از میان نخواهند رفت، تنها کافی است یک شخص با مقاصد پلید در جامعه حضور داشته باشد، تا در غیاب نیروهای بازدارنده، بخش بزرگی از جامعه را با بحران روبه‌رو کند. این واقعیت که گروه خاصی از زنان و مردان متفکر به آنارشیسم اعتقاد داشته و دارند، خود نشان می‌دهد که بخش خاصی در جامعه وجود دارد که با وجود، یا به دلیل حماقت آشکار این دیدگاه هنوز هم به آن باور دارد.»
اما همان‌طور که دیده‌ایم تقریبا تمام آنارشوکاپیتالیست‌ها و بسیاری از آنارشیست‌های چپ استفاده از زور را در برخی موارد خاص می‌پذیرند. ادعای لندوئر بیشتر مناسب حال صلح‌طلبان مطلق اندیش است تا کلیت بدنه‌ آنارشیسم.
عدم تمایل ظاهری آنارشیست‌ها به استفاده از زور تنها دلیلی است که به آرمان شهرگرا دانستن آنها منجر شده است. گاهی اوقات برچسب آرمان شهر‌گرایی به کسی زدن بی‌اهمیت است، زیرا مثلا هر کوشش رادیکال «آرمان شهری» نامیده می‌شود. اما اگر آرمان شهری بودن به این معنا باشد که آنارشیسم فقط و فقط زمانی می‌تواند تحقق یابد که همه‌ مردم بافضیلت شده و لذا در عمل مانع از شکل‌گیری انواع جدید ستمکاری شوند، آنگاه پرسش طرح شده جالب‌تر خواهد بود. جالب از این نظر که این همان اتهامی است که اغلب گروه‌های آنارشیستی گاه و بی‌گاه به یکدیگر وارد می‌کنند.
مثلا برای آنارشیست‌های چپ، آنارشوکاپیتالیسم بر پایه تصویری فانتزی از اقتصاد بنا شده که در آن رقابت آزاد به گونه‌ای موجب پیشرفت و آزادی همگان می‌گردد. از نظر آنها، دیدگاه آنارشوکاپیتالیست‌ها درباره‌ «هارمونی‌های اقتصادی» و کارکرد «دست نامرئی» در بهترین حالت نامحتمل و با نگاه واقع‌گرایانه غیرممکن است. بدین ترتیب، آنها به نوعی آنارشوکاپیتالیسم را به آرمان‌گرایی متهم می‌کنند.
آنارشوکاپیتالیست‌ها هم به نوبه‌ خود همین اتهام را متوجه چپ‌ها می‌دانند. آنها می‌گویند تصور کنیم که به طریقی یک جامعه‌ کمونی بدون نیروهای بازدارنده و فشارآور بتواند وجود داشته باشد؛ فرض کنیم که تساوی اجباری افراد هم منجر به از بین رفتن انگیزه‌های تولیدی نمی‌شود؛ و به نوعی دموکراسی محلی را معادل با آزادی بگیریم. با این حال، باز هم این مساله باقی می‌ماند که جلوی جرم و جنایت را چطور می‌توان گرفت و یا چه چیز مانع از روی کار آمدن طبقه‌ حاکم جدیدی می‌گردد؟ از نظر آنارشوکاپیتالیست‌ها هم، آنارشیست‌های چپ شدیدا آرمان‌شهرگرا هستند.
اما در هر دو مورد، اکثر آنارشیست‌ها احتمالا اتهام آرمان شهر‌گرایی را به گونه‌ مشابهی پاسخ خواهند داد. مثلا اینکه: آنچه آرمان شهری است این است که تصور کنیم حکومت با در دست داشتن قدرت گسترده آن را در جهت اهداف پلید به کار نخواهد انداخت. همان‌طور که روتبارد می‌گوید: «کسی که می‌گوید همه‌ تسلیحات و همه‌ قوای تصمیم‌گیری را به حکومت مرکزی وابگذارید و خودتان را محدود کنید، کسی است که واقعا آرمان‌شهر‌گرا است.» آیا تاریخ قرن بیستم مملو از نمونه‌هایی نیست که چگونه حکومت‌ها قید و بندها را از سر راه خود کنار زده و قدرتشان را جهت ستمگری و کشتار به کار برده‌اند؟
آیا آنارشیست‌ها قائل به فضیلت ذاتی انسان نیستند؟
این به واقع پرسشی معقول است، زیرا در اصل همین‌طور است که برخی از آنارشیست‌ها به تغییر چشمگیری در طبیعت انسان امیدوارند، پیش از آنکه بتواند آماده‌ استقرار یک جامعه‌ آنارشیستی شود. این مساله نارسایی نسبی دیدگاه‌های آنارشیستی در مقابله با جرم و افراد مخالف را تقریبا توضیح می‌دهد.
باور به فضیلت درونی انسان به طور معمول میان آنارشیست‌های چپ مشاهده می‌شود، اما این بدان معنا نیست که همه‌ آنارشیست‌های چپ الزاما به فضیلت درونی انسان معتقدند.
آنارشوکاپیتالیست‌ها تصویر کاملا متفاوتی از طبیعت انسان دارند. درحالی که به طور معمول معتقدند مردم ظرفیت فراوانی برای عمل با فضیلت دارند (و در حمایت از الغای دولت نیز اغلب به همین جنبه‌ معنوی و اخلاقی افراد نظر دارند)، بر این باورند که عاقلانه و ضروری است که اعمال اخلاقی را با انگیزه‌های مادی مستحکم‌تر کنیم. نظام سرمایه‌داری بر پایه‌ دستمزدهای نابرابر، سود و زیان و بهره و اجاره، نه تنها از نظر اخلاقی قابل قبول بلکه برای حفظ و گسترش اقتصاد ضروری است. به طور خلاصه، آنارشوکاپیتالیست‌ها به راستی معتقد به وجود یک سطح معقول از اخلاقیات در افراد هستند، اما ترجیح می‌دهند که تا جای ممکن بر انگیزه‌های مادی تاکید نمایند. (به همین شکل آنها جنایت را محکوم می‌کنند و معتقدند که اغلب افراد هیچ گونه تمایلی برای ارتکاب جرم ندارند، اما برای جلوگیری از اعمال کسانی که حقیقتا غیراخلاقی‌اند خواستار ایجاد نوعی نظام عدالت قضایی هستند.)

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=196782

 

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *