مصاحبه با دكتر صياد در خصوص تنوع و تفاوت در زندگي

استراتژی یا اجرا: کدام مهم‌تر است؟
اکتبر 22, 2012
موضوعاتي جهت تحقيق
نوامبر 13, 2012

آیا تفاوت وتنوع در زندگی مفید است یا مخرب؟

سوالاتی که زوج های جوان می پرسند:که چرا همسرم،مرا درک نمی کند؟

چرا همسرم به حرف های من گوش نمی دهد؟ چگونه می توانم کاری کنم که همسرم ،کارهایی را که من می خواهم انجام دهد؟ چرا همسرم این قدر با من اختلاف عقیده دارد؟

چرا حرفهای منطقی من را همسرم متوجه نمی شود؟ آیا ما با دو طرز تفکر و تلقی می توانیم با هم کنار بیاییم.

آقاي دكتر اينها سئوالاتي است كه زوجهاي جوان از يكديگر مي پرسند لطفا ميشه در اين خصوص توضيح دهيد كه تفاوتها مثبت هستند يا منفي و چگونه مي توان آنها را مديريت كرد؟

براي اينكه اين موضوع را بيشتر توضيح دهم لازم مي بينم كه با موضوعي مناقشه آميز شروع كنم:

جلادان جنگی موضوعی را به نام جنایت جنگی را در یک قرارداد بین المللی راه انداخته اند ، به عنوان مثال اگر در جنگ سرباز دشمن به من تیرندازی کند حتی به من تیر بزند ولی اسیر شود حق کشتن او را ندارم بایستی برای نجات او تلاش کرده و به بیمارستان برسانم.اگر او را بكشم جنايت جنگي كرده ام .حال چگونه ما با کسی که زندگی می کنیم و عزيزترين عزيز ماست و كل زندگيمان را با او تقسيم كرده ايم و از او فرزندي داریم چگونه مي توانيم خون همديگر رو بريزيم !!؟

من که با خودم همیشه مشکل دارم. هميشه با خودم درگيرم و دائم مي گويم چرا اين حرف رو زدم؟ چرا اين كار رو كردم؟ چگونه می توانم با دیگران مشکل و اختلاف نداشته باشم. پس بايد بدانم كه هميشه با ديگران اختلاف دارم و از اين نظر تكليفم روشن است. یکی از اجزای هشت گانه هوش كه امروز براي ما مشخص كرده اند این است که خودم را جای دیگری بگذارم اگر این چنین کنم آنگاه،همه دنیا یک جور دیگری می شود.

ما با همسران،بچه هایمان متفاوت هستیم. این بدان معنا نیست که ما خوب هستیم وآنها بد و بالعکس.

به عنوان مثال زمانی که از رستوران خارج می شویم می بینیم گروهی به رستوران وارد می شوند افرادی که خودخواه هستند می گویند اینها که وارد رستوران می شوند دیوانه اند؟ ما که سیریم، گاهی اوقات حرفها و نگاههای ما از سر سیری است.اشكال اساسي ما اين است كه فكر مي كنيم چون ما سير هستيم قرار نيست كسي گرسنه باشد. این گروه متاسفانه دنیا را از چشم خودشان می بینند.نبايد تعجب كرد بسياري از ما اينچنين هستيم. بسياري از بزرگان دنيا هستند كه دنيا را از چشم خودشان مي بينند و حيرت مي كنند كه چرا ديگران يكجور ديگري دنيا را مي بينند.

در زندگي زناشويي اختلاف اجتناب ناپذیر است، انسان سالم، تفاوت را می بیند تنوع را می فهمد، به عنوان يك موضوع زیبا آن را می فهمد و چالش و مبارزه برای شناخت خود و ديگري را در اين رابطه می يابد و انسان بيمار: اختلاف را چیز بدی می داند و هر چه مشابه او باشد را خوب می بیند، و هر چه مخالف اين بود از نظر وي رد است. فكر كنيد كه در دنيا یک جور گل وجود داشت و كوچك وبزرگ هم نداشت همه گلهاي دنيا يك اندازه يك رنگ و يك بو بودند، در يك چنين دنيايي هيچ گاه نمي فهميديم كه گلي وجود دارد و نمي توانستيم گل را تشخیص دهیم.

ادم سالم گلهای متفاوت، شکل، رنگ بوی متفاوت را در طبیعت می بیند و درک می کند ؛ اين همان چيزي است كه طبيعت تدارك ديده و همين تفاوت مي تواند به زندگي شكل و جلوه دهد.

اگر همسر ما هميشه با ما موافق باشد: یا مرده، یا ابله است يا اینکه حقه باز است.باید در همه جا اختلاف باشد يكي اعتقاد دارد که 3 تا بچه داشته باشیم دیگري می گوید 2 تا بچه می خواهد يكي ميخواهد در ايران زندگي كند يكي در آمريكا ، اينها اختلاف عقيده است خيلي مهم نيست مهم مدیریت این تعارض است البته خوب مي دانيم كه زوج يك قالب كلي را پذيرفته اند و گام در اين ازدواج گذاشته اند.مهم اين است كه فكر نكنيم اختلاف يعني خطر و به بياني ديگراختلاف به معنی ضرر نیست به معنی نابودی نیست؛ بالعكس اختلاف يعني تنوع و زيبايي و از آن ميتوانيم بهره بيشتري بگيريم ، فرض كنيد كه ما يك مغازه داشتيم با يك كالا ؛ همه يك جور لباس مي پوشيديم يك جور غذا داشتيم خوب نتيجه اين مي شد كه همه می مردیم.

تنوع به هیچ عنوان نگران کننده نیست و باید آن را بپذیریم و این موجب رشد است ، حتي برخي مي گويند يك آدم سالم وقتي به يك مار نگاه مي كند مي توان ميزان هيجان او را در برخورد با اين جانور درك كرد وبه مار به عنوان يك پديده بد نگاه نمي كند كه بايد آن را از خلقت حذف كرد.بايد بدانيم همه چي سرجاي خودش هست ولي ممكن است براي من خوب يا بد باشد اگر اينگونه بپنداريم كه چيزي كه براي من بد هست بهتراست كه نباشد اين نشانه بيماري و گرفتاري آدمهاست.

اگر يك روزي به ما اجازه بدهند هر چيزي كه بد هست را نخواهيم آن موقع خطر هم نمي خواهيم ؛ مرض هم نمي خواهيم مرگ هم نمي خواهيم حال فكر كنيد اگر من مريض نشوم و نميرم چگونه بايد عمل كنم؟ پس يك آدم ضد ضربه ميشوم !!آيا تصورش هم ممكن است؟

واقعيت زندگي به من و شما ميگويد كه تنوع و تفاوت را بپذيريم ؛ من نه تنها با شما متفاوتم بلكه با 5 دقيقه قبل خودم نيز متفاوتم ؛ بدني كه من پارسال داشتم امسال ندارم تمام سلولهاي من عوض شده ؛ تمام سلولها رفته سلول جديد سرجاي سلولهاي قبلي آمده است؛ فقط اطلاعات را بگونه اي عبور داده اند كه من نسبتاً مثل قبل مانده ام بخصوص در مورد مغز.

سئوالي كه دارم اين است كه حقيقت از كجا بدست مياد؟

زماني حقیقت بدست ميايد كه تلاقی افکار بوجود امده و با برخورد اين دو فكر حقيقت استخراج ميشه درست مثل دو قطب مثبت و منفي كه به هم مي خورند و برق را بوجود مياورند. اين واقعيت طبيعت و خلقت هست؛ به همين دليل هیچ آدمی شبیه دیگری نیست.

از نقطه نظر فلسفي نيز اینگونه است که جهان میرود به سوی عدم و دوباره به وجود می اید خوب اين طبيعي است فكر كنيد كه يك مربع اگر می خواهد مثلث بشود باید مربع بودن خودش را از دست بدهد تا مربع باشد كه به مثلث تبديل نميشود بنابر اين از نظر علمي هم اين موضوع يك پايگاهي دارد.جهان هر آن ميرود به سمت عدم ، و بعد بوجود ميايد بنابر اين خداوند خالق بوده و خالق هست به همين جهت است كه آمده :کن فیکون گفت بشو ،همچنان می شود.نگفته اند کن فکان،بشو،شد،یعنی یک بار خلق می كرد و تمام مي شد.اين چنين نيست هر آن جهان ميرود به سمت عدم و دوباره خلق ميشود.

حال اگر اين موضوع را بفهميم با تنوع و تفاوت خيلي راحتيم و مشكلي نخواهيم داشت.

آقاي دكتر اينجا سئوالي مطرح ميشه كه برخي از زوجها اين سئوال را دارند :كه چگونه ميتوان طرف مقابل را وادار كرد آن كاري را كه ما دوست داريم انجام بدهد ؟

لازم است كه بدانيم من خودم به تنهایی یک هستم فقط و فقط یک هستم پس بايد بدانم كه اگر با كسي ازدواج نكرده بودم يك صدم اين چيزي هم كه دارم را نداشتم و حالا كه با فرد ديگري هستم زندگي ام يك جور ديگري شده است، سئوالي كه اينجا ميتوانم مطرح كنم اين است كه آیا ما به تنهایی می توانیم بچه دار شویم؟پس از ترکیب دو نفرهست كه بچه درست ميشود.

فرض بگيريم كه دو نفر ترجيحاتي دارند كه بايستي با هم صحبت كنند كه به تفاهم برسند حال اگر به اين همسويي نرسيدند چه مي شود؟

اگر يكي از زوجها به يك موضوعي علاقه دارد و ديگري به آن علاقه اي ندارد چون طرف مقابلش را دوست دارد قطعاً مي پذيرد كه به نفع طرف مقابل كار را انجام بدهد ؛ آيا مي شود من كسي را دوست داشته باشم ولي لذت بردن او را دوست نداشته باشم؟ اين مثل اين ميماند كه بگويم من پول دارم وليكن نميخواهم زبانم لذت ببرد و غذاي خوشمزه بخورد.

بنابر اين بايد بدانم كه طرف مقابل مثل دست من مي ماند و يا همچون چشم من ارزش دارد بايستي لذت را بهش اعطا كنم تا خودم هم از اين لذت طرف ؛ لذت ببرم ، نه اينكه بگوييم اون كيفش را ميبرد من رنجش را مي كشم.بنابر اين زن و شوهر نمي توانند كاري را انتخاب كنند كه يكي رنج ببرد و يكي كيف كند اين كار غلط است ؛ حال اگر يك چنين حسن نيتي و محبتي دو جانبه وجود داشته باشد هيچ گاه مشكل درست نميشود.

گاهي اوقات من با بچه هايم صحبت مي كنم خواسته هايي دارند كه كاملا مخالف ميل من است ؛ولي وقتي مي بينم آنها رو خوشحال مي كند خوب چه اشكالي دارد من به خواسته آنها تن ميدهم. بنابر اين کارهای شایسته اي كه بچه ها دوست دارند را ممکن است خود ما دوست نداشته باشیم ولي آن را انجام می دهیم.

وقتي ازدواج مي كنيم كسي را به خودم نزديك مي كنم مثل اين است كه هوا را مي برم به داخل خودم آنجاست كه زندگي شروع ميشود ،زندگي با جدايي و تنهايي واينكه در را ببندم و نظر من و خواسته من و فكر من معنا پيدا نميكند.

سئوال:آقاي دكتر چگونه مي توانيم منصفانه به اين قضيه نگاه كنيم؟

ما در ابتدا باید يك موضوع مهم را بدانیم كه ” دنیا را به سفارش من و شما ننوشته اند “

دنیا ممكن است محل آزمايش باشه ولي محل آسایش نیست تار و پود زندگي رنج و درد است ،همین که بتوانیم درد و رنج دیگری را کم کنیم و لذت و رضایت داشته باشیم كافي است و خوب کار کردیم، اگر ما 25% از همه چیزهایی که هدفم بوده برايش كوشش كردم به آن برسم بسیار سپاسگذار و شاکرم.

زمانی که ما کم داریم دو اشکال داریم :

1-يا اينكه مي خواهيم صد در صد همه چیزها را داشته باشیم.

2-ما همیشه طلبکاریم ،مي خواهيم چیزهایی هم که برایش هیچ کاری نکردیم را داشته باشیم مثلا نگاه مي كنم به آينه 5 سال ورزش نكردم مي گويم آن عضله ها كو؟ آن بدن زيبا كو؟ بعد هم ممكن عصباني شوم و حسودي كنم به كسي كه ورزش كرده و بدنش آماده است اينجا گرفتاري هست بنابر اين همين قدر كه مریض نباشيم ،حسود و کینه توز و بدجنس نباشيم همین قدر که يك ذره از خودمان بیرون بياييم ، دنیا به اندازه کافی براي بيشتر ما (مردمان محروم هنوزتوي دنيا هستند) به ما اجازه می دهد که زندگی کنیم.

مهم اين است كه بدانيم ما به این دنیا نیامده ایم که همچون رستوران سفارش غذا بدهیم ، اصلاً اين چنين نيست ؛ به من گفته اند که باید غذای ده نفر را درست کنی تازه حالا معلوم نیست به خودت اخر کار يك غذا بدهیم یا ندهیم .

دنیا را باید اینجوری ببینیم ؛ بنابر اين از هیچ کس انتظار و توقعي نداشته باشیم.من خودم هيچ امید و انتظاری از هیچ کس ندارم و منتظر هیچ کس هم نيستم. بچه هايي كه فكر مي كنم خيلي برايشان وقت گذاشتم كه البته ممنونشان هم هستم كه به من فرصت دادند برايشان وقت بگذارم و بهترين ايام زندگيم بوده اگر دم مرگم باشم و يك ليوان آب بخواهم و دستشان باشد بخواهند آب را بيرون بريزند انتظار ندارم به من بدهند به همين جهت وقتي آدم سطح توقع و انتظارش رو در حد خودش مي آورد و مسئوليت خودش رو دارد راحت و آسوده زندگي مي كند .

روزي كه دائما من به شما مي گويم تو بيا من را خوشبخت كن ؛ تو بيا من را راحت كن ؛ تو بيا مواظب من باش ؛ هرگز فكر نمي كند كه او هم مثل من هست ؛ احساس دارد ؛ احتياج دارد ؛ او بايد به خودش برسد يا به خودش هم نرسد بيايد به من برسد؟ بنابر اين خطرناكترين چيزي كه تو دنيا وجود دارد اين است كه خشمگين ؛ طلبكار و ناراضي نباشيم متاسفانه يك درصد بالايي از مردم دنيا اينگونه هستند.

من آمدم تو اين دنيا باید مواظب خودم باشم ؛ مثل درختي که ریشه می دواند وسط سنگها مي رود و غذای خود را تامین کند و خودش را رشد مي دهد و هيچ راه ديگري هم ندارد روزي كه به اين نتيجه برسيم راحتيم.

معلوم است كه بین زن و شوهر اختلاف هست و اين موضوع عادی است،در عين حال محدودیتها و موانعي هم وجود دارد خوب ما در زندگي طبيعي هم با اين محدوديتها مواجهيم ، زماني كه من به دانشگاه ميروم كت و شلوار مي پوشم ، نبايد قشقرق راه بندازم كه چرا من بايد كت و شلوار بپوشم بلكه بسيار خرسندم كه به من اين اجازه داده شده كه كت و شلوارم را نشان بدهم ؛ زماني كه يك مقداري صميمانه تر به موضوع نگاه مي كنيم مي بينيم اين چنين نيست اختلاف هميشه عادی و معمولی است اميد اين است كه در يك چارچوب كلي آدمها با هم تفاهم داشته باشند و در خصوص موارد اساسي در مقابل هم قرار نگيرند كه اين خطرناك است.

اين را بايد بدانيم كه هر كسي مي خواهد ازدواج كند بايد حداقل 500 ساعت با طرف مقابل باشد و زوجین بايد عیب های خود را 20% بالا ببرند و حسن خود را 20% پایین بیاورد كه آسوده باشد 2 سال بعد یا 12 سال بعد همسرش را با سوء تفاهمي، او را متهم به دروغ گویی نكند و مطمئن باشد با احساس بدي وارد اين رابطه نشده است.

حال ببينيم زمان قديم چكار مي كردند چون ازدواج خرید و فروش بوده است هر چه عیب و ایراد بود را پنهان می کرده اند و تمام حسن ها را به خود نسبت می دادند ؛ واسطه می فرستادند که رابطه را جوش دهد چرا؟ چون معامله بوده ؛ تجارت بوده ؛ البته تجارت خوب است ولي حقه بازی اصلاً.گاهی در ازدواج ها دختری را نشان می دادند و شب عروسي دختر دیگری را معرفی می کردند زیرا اعتقاد داشتند که ازدواج یکبار اتفاق می افتد و بعد مرد گیر می افتد.

امروز در دنيايي زندگي مي كنيم كه پشت صفحه ازدواج نوشته اند که بعد از فروش پس گرفته می شود.در کلام قبلی گفتیم که باید خود را جای دیگران بگذاریم در این حالت انصاف و مهربانی را رعایت کرده ایم.

سئوال:آقاي دكتر اگر يكي از زوجها غالباً به حرف ديگري و فرزندانش گوش گرفت و به قول شما براي طرف مقابل احترام گذاشت ولي از بچه ها و همسرش انتظار داشت كه آنها هم مثل او باشند ولي آنها اينگونه نبودند چكار كند؟

در خصوص بچه ها نیز بایستی بدانیم که هر موقع دیدیم بچه هايمان کار بدی می کنند آگاه باشیم که خودمان چه دسته گلی به آب داده ایم و کار غلطی کرده ایم.

من عملاً با کار خوبم دیگری را براي کار خوب دعوت نمی کنم.

من عملاً با کار خوبم احساس خوبي در دیگری بوجود نمي آورم.

برخي بخاطر آسيبي كه در كودكي در سنين بين 3 تا 6 سالگي ديده اند دچار توهمي شده اند و فكر مي كنند كه اگر كار خوبي براي كسي بكنند حتماً ديگري هم كار خوبي براي او مي كند در صورتي كه اصلا اين چنين نيست.

بسياري از اوقات زماني كه شما كار خوب مي كنيد (آدمهايي هستند كه متاسفانه تعدادشان هم بسيار بالاست تقريباً نیمی از مردم دنیا ) هر چه بیشتر کار خوب براي آنها انجام مي دهيد طلبکارتر می شوند و فکر می کنند كه اينها وظیفه و مسئوليت شماست.

شما ببينيد كه در زمانهاي قديم پادشاهان نیز هدیه می گرفتند و دستشان را هم می بوسيدند يعني خيلي لطف كرديد كه هديه را از من گرفتيد حتي گاهي فرزندانشان را هم قرباني مي كردند. اشكال كار اين است كه زماني كه شما به كسي كمك مي كنيد و محبت مي كنيد او طلبكار ميشود.

ما بایستی تا جایی کمک کنیم که ضرورت دارد بیش از حد آن خطرناک است و ديگران را از كار انداختن است.

روزی که شما به کسی کمک می کنید ، ابدا انتظار توقعی نداشته باشید

اگر شما به من محبت کنید دلتان بخواهد من خوشحال شوم و به خاطر این خوشحالی من به دیگری کمک کنم.

اگر شما به من محبت کنید که بعد یک جایی من به شما محبت کنم.

اگر شما به من محبت کنید که یک کسی به شما محبت کند.

اگر شما به من محبت کنید و منتظر باشيد خدا به شما توی این دنیا محبت کند.

اگر شما به من محبت کنید خدا در آن دنیا به شما کمک می کند.

نتیجه : شما به من محبتی نکرده اید،معامله کرده اید.

زمانی یک کار ، محبت محسوب می گردد که صمیمانه و صادقانه است این کار را می کنم چون کار خوبی است ،برای این كه کار خوب را من دوست دارم و طبيعتاً معلوم است من آدم خوبی هستم این بزرگترین پاداش من است و تمام.

روزي كه انتظار داريد كاري كه براي ديگري انجام مي دهيد را خدا جواب بدهد ؛ يا خود آن آدم يا يك نفر ديگر جواب بدهد شما فقط داريد تجارت مي كنيد حالا قبول كنيم كه معامله است توي معامله هم آدم ميتواند سود ببرد يا زيان، هيچ عيبي هم ندارد كه آدم معامله كند آدمها توي محيط اقتصادي و اجتماعي معلوم است كه معامله مي كنند پنج هزار تومان ميدهم يك كالاي پنج هزار توماني ميگيرم ولي آنجا مدعي نيستم كه آن آدم را دوست دارم و اگر ضرر كردم نباید ناراحت باشم .

حال ما برای فرزاندانمان اگر یک کار خوب انجام دهیم خوب معامله که نیست منت سرش بگذاریم به اندازه یک ثانیه از او انتظار نداریم زیرا به کاري كه انجام داريم اعتقاد داريم و آن كار را دوست داریم.

ما كه نبايد منت سر بچه هايمان بگذاريم زیرا با کارهایی که برای او کرده ایم ما كسي شده ايم و بهتر و برتر شده ايم و او بوده كه این فرصت را به من داده است.رفتار درست ما مثل ماهیچه و عضله است،هر چقدر بیشتر از آن استفاده کنی بیشتر از آن خواهی داشت این یک نگاه واقع بینانه،علمی و اخلاق به جهان است. روزي كه غير از اين باشيم از پا در مي آييم.

ما در طول تاريخ با توجه به همه موانع و محدوديتها كه وجود داشته بايد فقط زنده بوديم و زندگي مي كرديم و نمي مرديم بنابر اين يك جور ديگري زندگي كرديم ؛ مسئله اساسي اين است كه امروز بدانيم كه يك جور ديگر بايد زندگي كنيم و اصلا هم مهم نيست كاري كه مي كنيم چقدر بزرگ يا كوچك است فكر كنيد يك شناگر ماهر چه آب یک متر چه صد متر يا حتي اقیانوس باشد برايش مهم نیست زیرا مهارت شناگر باعث ميشود كه از عمق آب نترسد ؛ بنابراين من و شما هم بايد به يك مرحله اي برسيم كه مثل آن شناگر ماهر آب چه دو متر چه هزار متر اهميتي نخواهد داشت براي كسي كه شنا نمي داند مهم است چون اين مهارت را ندارد و غرق مي شوند و وحشتي كه در طول تاريخ داشتيم بخاطر بلد نبودن شنا و افتادن در اقيانوس بوده است ولي امروز من و شما چون شنا بلديم ديگر وحشتي از عمق اقيانوس نداريم.بنابر اين ميزان كار خوب هم مهم نيست بلكه نفس كار خوب اهميت دارد.

از نقطه نظر علمی انسانها اگردر 24 ساعتي كه زندگي مي كنند يك بار نايستند و به خودش نگويد كه من برای دیگری چه کارمهمي می توانم انجام دهم و آن كار را انجام ندهد خودش از ميان رفته است ؛اين موضوع نفس ماست و اگر به این مسئله توجه نکنیم نفس ما قفس ما و حبس ما می شود بنابر اين اگر ما مي خواهيم سالم باشيم و راحت باشيم و از زندگی لذت ببریم،و جهت و هدفي را در زندگي پيدا كنيم چاره اي نداريم كه از خودمان دل بربکنیم و به ديگران توجه كنيم.

متاسفانه روزی که ما کم داریم یا فکر می کنیم به ما کم داده اند كوشش می کنیم که همه چیز را از دست همه كس بگیریم این گرفتاری است.بنابر اين شرط عقل است كه هر موقع من وشما مي توانيم براي كسي كاري كنيم بايد اين كار را انجام دهيم روانشناسان مي گويند 45 سال اول عمر که گذشت آدمها هر كاري كه بايد بكنند را كرده اند و 45 تا 70 سالگي را مي گويند (Generativity)يعني اينكه من بایستی به وجود بیاورم و سازنده و مفيد باشیم و من زمانی زنده هستم و زندگي مي كنم که از خودم بیرون بیایم.

بنابر اين ما در زندگی هدفی جز خدمت و محبت به خود و دیگران نداریم،اگر غیر از این باشد همه زندگی را باخته ایم،بلي همه زندگی را باخته ایم.

ماهنامه روانشناسي تربيت-شهريور 1391-خبرنگار غزاله صامتي

 

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *