جان مك ميلان
ترجمه و تنظيم: مهدي نصرتي
كپيرايت يكي از اشكال مالكيت معنوي است و به دارنده آن حق اختصاصي توليد يك كار، توزيع نسخههايي از آن، انتشار عمومي آن و بازتوليد مشتقاتي از آن كار را ميدهد. اين حق براي طول عمر خالق اثر به اضافه 70سال پس از مرگ وي وجود دارد.
(اين دوره در كشورهاي مختلف بين 50 تا 100 سال است-م.). براي اين امر نياز به فرآيند خاصي وجود ندارد و به صورت خودكار در مورد كار يك مولف اعمال ميشود.
محافظت از كپيرايت، نامحدود نيست. خطمشي «كاربرد منصفانه» به اين معني است كه مردم بدون پرداخت ميتوانند مقدار مشخصي از محصولات داراي كپيرايت را براي اهداف دانشگاهي يا ابتكاري به كار برند. لذا يك استاد دانشگاه ممكن است بخشهايي از يك فيلم را براي ارائه در كلاس انتخاب كند يا يك نويسنده از نويسنده ديگر نقل قول كند. به بيان ديگر از نظر قانون اندكي نشت از كپيرايت مطلوب است.
حمايت از علامت تجاري نوع ديگري از مالكيت معنوي است. علائم تجاري وجود دارند تا بنگاهها را قادر به شناساندن محصولاتشان نمايند. با ثبت يك علامت تجاري، بنگاه از حق ادعاي قانوني در مورد يك نام خاص برخوردار ميشود، بنابراين ساير بنگاهها نميتوانند كالاهاي خود را تحت اين نام عرضه كنند، البته علائم تجاري مانع فروش همان كالا تحت يك علامت تجاري كاملا متفاوت نميشوند. اثبات كپيبرداري از يك علامت تجاري مستلزم اين است كه ثابت شود طرف منتسب به تخلف احتمالا به دنبال به اشتباه انداختن مشتريان است. دارنده پتنت يا كپيرايت اين حق را دارد كه از كاربران حقالامتياز يا ساير اشكال پرداختي را – مبتني بر ميزان استفاده- مطالبه كند. لذا مثلا داروهاي جديد بسيار بالاتر از هزينه تمام شده قيمت گذاري ميشوند كه به معني پاداشي براي دارنده پتنت است. دورنماي پاداشهاي حاصل از پتنت، مشوقي براي تلاشهاي نوآورانه ميشود. پتنتها موجب ارتقاي خلاقيت ميشوند. با اين حال پتنتها زيانهايي نيز دارند. يك پتنت مانعي قانوني و تصويب شده عليه تجارت است. وقتي ايدهاي از قبل وجود داشته باشد، محدود كردن آن ضررآور است. وقتي به صاحب يك ايده اجازه داده شود قيمتي انحصاري را براي يك قلم كالا اعمال كند برخي ارزش هاي اجتماعي بالقوه مرتبط با آن كالا، محقق نميشوند. تضمين حقوق انحصاري براي ايدهها قطعا در پاداشدهي به صاحبان آن ايدهها موفق عمل ميكند، البته تنها به اين هزينه كه آن ايده را زيادي غيرقابل دسترس ميسازد. به صورت تحتاللفظي پتنت، مجوزي براي گرانفروشي است.
بنابراين مالكيت معنوي نمايشگر نوعي مصالحه بين ايدههاي جديد و اجازه استفاده كامل از ايدههاي موجود است. ايدهآل اين است كه نوآوران پاداش بگيرند بدون اين كه استفادههاي مولد از ايدههايشان محدود شود، البته يافتن راهي براي اين كار دشوار است. بيشتر كشورها با وضع زمان پاياني بر حق مالكيت، به دنبال تعادلي تقريبي ميان منافع و هزينههاي پتنتها هستند. بعد از منقضي شدن پتنت، كسي مالك آن ايده نيست و هركسي ميتواند رايگان از آن استفاده كند. حجم عظيم نوآوريهاي تكنولوژيك كه در آمريكاي شمالي، اروپاي غربي و ژاپن اتفاق ميافتد نشان ميدهد كه قوانين پتنت روي هم رفته صحيح بودهاند. اين قوانين در تحريك تحقيق و توسعه موفق بودهاند، اما موانعي را نيز براي تجارت ايجاد كردهاند.
مباحث داغي حول و حوش مالكيت معنوي وجود دارد. تنها بحث پول در ميان نيست، بلكه همان طور كه پيشتر در مورد پتنتهاي داروهاي ايدز ديديم پاي مرگ و زندگي در ميان است. آيا مكدونالد حق دارد مالك «مك» باشد؟ اين يكي از اين سوالها است، اما سوالات ديگر مهمتر از اين حرفها است: آيا كشورهاي فقير بايد از الزامات پتنت رها باشند تا مبتلايان به ايدز و ساير بيماريها بتوانند دسترسي به داروهاي مورد نياز داشته باشند؟ آيا نرمافزارهاي رايانهاي بايد رايگان باشند؟ آيا بايد پتنتها براي روشهاي جديد كسب و كار تضمين شود؟ آيا عاشقان موسيقي مجازند آهنگهاي ضبط شده را از طريق اينترنت معاوضه كنند يا شركتهاي ضبط و آهنگسازان حق دارند ادعاي خسارت كنند؟
مباحثاتي از اين دست پاياني ندارند؛ دليل اين موضوع اين است كه هر تصميمي كه انتخاب شود، كمبودهايي را به دنبال دارد. آنهايي كه طرفدار حمايت بيشتر هستند خواهند گفت «تضعيف مالكيت معنوي به معني نوآوري كمتر است.» حق با آنهاست. آنهايي كه طرفدار حمايتهاي كمتر هستند، ميگويند «تقويت مالكيت معنوي، با خارج ساختن برخي كاربران، ارزش كلي ايدهها را كاهش ميدهند.» حق با آنها نيز هست.
تاييد بيقيد و شرط مالكيت معنوي به ندرت داراي اعتبار است. يك راه اين است كه راهي براي توازن صحيح يافت شود. از نظر معيارهاي قانوني يك پتنت بايد داراي اين ويژگيها باشد: نوآوري بايد جديد، سودمند و غيربديهي باشد. اقتصاددانان معيارهاي ديگري را نيز اضافه ميكنند: منافع ناشي از پاداش دادن به يك پتنت بايد به هزينههاي آن بچربد.
ارزيابي كردن هر سياست مشخصي در مورد مالكيت معنوي؛ يعني دستمان را كثيف كردهايم. ما نميتوانيم با نظريهپردازي از پشت ميز اين كار را به درستي انجام دهيم. براي وزن دادن به هزينهها و منافع، نياز به برآوردهاي كمّي داريم. اگر حمايتهاي مالكيت معنوي كمرنگ ميشدند تا چه ميزان فعاليتهاي نوآورانه كاسته ميشد؟ با اين كه كمّي كردن اين فرضيهها دشوار است، براي يك ارزيابي عقلايي بايد تلاشمان را انجام دهيم. بايد سوال كنيم آيا در غياب حمايت از مالكيت معنوي، نوآوري توسعه مييافت؟ اگر پاسخ مثبت است، نفعي در حمايت وجود ندارد و لذا بر مبناي معيارهاي هزينه – فايده توجيهي براي حمايت وجود ندارد.
چنين شرايطي در سال 1998 پيش آمد جايي كه كنگره آمريكا كپيرايت را از پنجاه سال به هفتاد سال پس از مرگ نويسنده افزايش داد. بدين ترتيب بيست سال اضافي براي وارد شدن كتابها به قلمرو عمومي افزوده شد. خريداران كتاب از اين موضوع متضرر شدند. در اين حالت قيمت كتابها بالاتر است نسبت به حالتي كه كپيرايتي وجود نداشت؛ زيرا ناشران همچنان حقالامتياز را به ورثه نويسنده مديون هستند و نميتوانند با كساني كه همان كتاب را چاپ ميكنند رقابت كنند. كتابهايي كه هنوز تحت كپيرايت هستند، داراي قيمت پشت جلد بالاتري هستند. دانش آموز دبيرستاني كه نسخههاي ارزانتر را ميخرد براي يك كتاب داراي كپيرايت بايد دو برابر ساير كتابها پول بدهد. برخلاف اين زيان ناشي از كپيرايت طولانيتر، نفع متقابلي وجود ندارد. بسيار غيرمحتمل است كه چشمانداز درآمدهاي پنجاه سال پس از مرگ، مشوقي براي نويسندگان باشد. همچنين قانونگذاران اين افزايش را در مورد كپيرايتهاي موجود نيز عطف بما سبق كردهاند. فهم اين موضوع خيلي دشوار است. نويسندگان نياز به مشوقهايي ندارند كه كتابي را كه قبلا نوشتهاند، دوباره بنويسند.