گفتوگو با دکتر مسعود نیلی، اقتصاددان
سیستم آموزشی در کشور ما به نحوی طراحی شده است که دانش آموز را تنها برای گذشتن از سد «کنکور» آماده ميکند و در دیگر عرصههاي زندگی وی را به حال خودش رها ميکند. در واقع انگار تنها مساله مهم در زندگی یک فرد در ایران همین کنکور است. این امر باعث شده است که دانش آموز امروز و دانشجوی فردا و نیروی کار متخصص پس فردا یکی ذهن تحلیلگر و قوی نداشته باشد و نتواند با واقعیتهاي زندگی به خوبی دست و پنجه نرم کند.
در کنار اینها از نظر مسعود نیلی استاد اقتصاد و مدیریت در دانشگاه و اقتصاددان که خودش در زمینههاي مختلف آموزشی تجربه دارد و سالها در معاونت سازمان برنامه و بودجه تجربه کارهاي عملی هم دارد، مساله بیتوجهی به علوم انسانی در ایران مشکل دیگری است که نباید در کنار این موضوع از نظر دور بماند.
گفتوگو با دکتر مسعود نیلی اقتصاددان و استاد دانشگاه را در ادامه ميخوانید… از نظر شما عمدهترین مشکل و اصلیترین ناکارآمدی و نارسایی که نظام آموزشی کشور ما خصوصا در مقاطع قبل از دانشگاه و در تربیت دانشآموزان با آن دست به گریبان است چه چیزی ميباشد؟
به نظر ميرسد یکی از مهمترین اشکالات نظام آموزش و پرورش ما این است که بسیار بیش از آنکه به دانشآموز چگونه فکر کردن، چگونه تجزیه و تحلیل کردن و چگونه سوال کردن را بیاموزد نحوه حفظ کردن و انبار کردن اطلاعات را آموزش ميدهد. از طرف دیگر، دوران دانشآموزی بهخصوص در دبیرستان فرصت خوبی است که بخشی از مهارتهایی را که یک فرد در زندگی نیاز دارد بیاموزد که باز هم از آنجا که هدف و برنامه مشخصی برای اینکار وجود ندارد چنین اتفاقی هم نمیافتد. البته شرایط بیرونی هم در بهوجود آمدن این وضعیت نقش موثر ایفا ميکند. در سیستم آموزشی ما هدف اصلی دانشآموز ورود به دانشگاه است که لازمه آن عبور موفقیتآموز از سد کنکور است؛ بنابراين دانشآموز و نظام آموزشی بهدنبال یک سری آموزشها هستند که بر اساس آنها، دانش آموز بتواند بهتر در کنکور شرکت کند و حداکثر شانس را داشته باشد که در یک دانشگاه خوب و در رشته خوب آن هم از نظر کل جامعه و بر اساس فرهنگ مسلط قبول شود. در واقع اگر بخواهم به طور خلاصه بگویم مقاطع تحصیلی قبل از دانشگاه خصوصا مقطع تحصیلی متوسطه تنها قابلیت گذشتن از سد کنکور را به دانش آموز آموزش ميدهد و هیچگونه قابلیت و مهارتی که بعدها فرد بتواند از آن در بازار کار استفاده کند به او یاد داده نمیشود.
با توجه به توضیحی که دادید، به نظر ميرسد در کل دانش آموزان در مدارس و سیستم آموزشی کشور ما به صورت افرادی تحلیلگر یا پردازشگر بر نمیآیند، این امر چه مشکلاتی در دوران دانشجویی و همچنین در زمانی که افراد وارد محیط کار ميشوند به وجود ميآورد؟
قاعدتا اگر یک فرد را از دوران دانشآموزياش به صورت یک فرد تحلیلگر بار نیاوریم در دوران دانشجویی هم نمیتوان از وی انتظار خاصی داشت. در واقع بايد یک فرد دانشآموز را به شکلی آموزش و پرورش داد که در دوران دانشجویی اش بازده فراگیری و یادگیری وی به حداکثر ممکن برسد. به همین خاطر است که در نظامهاي آموزشی پیشرفته سعی بر آن است که خلاقیت دانش آموز را توسعه دهند و در کنار آن سعی ميکنند به صورت متوازن شخصیت وی نیز توسعه پیدا کند تا زمانی که هم در دوران دانشجویی بتواند به بهترین نحو و با بالاترین بازده تربیت شود و زمانی که به بازار کار وارد شد بتواند قابلیتهاي مورد نیاز کاری را از خود نشان دهد. در واقع بالاترین بازده و بهرهوری را داشته باشد. از این نظر نیاز است که یک ذهن تحلیلگر و پردازشگر داشته باشد که متاسفانه در کشور ما به این امور دقت لازم مبذول نمیشود.
با توجه به این وضعیتی که شما برشمردید این مسائل و بیتوجهی آنها به نظر شما چه تاثیرات منفی در سیستم دانشگاه و بعد از آن در بازار کار به وجود ميآید؟
در کشور ما دانشآموزان در دوران مدرسه و تحصیل خصوصا در مقطع متوسطه با فشار زیادی برای تحصیل و حفظ کردن حجم زیادی از مطالب مواجه هستند. از ابتدای تحصیل با دادن حجم زیادی از تکالیف و حجم بالایی از مطالب حفظی ذهن دانشآموز را خسته ميکنیم و همه اینها برای آن است که شاید او بتواند از سد بزرگ کنکور عبور کند، لذا این فرد با نوعی دلزدگی از درس دوره دانش آموزی را پشت سر ميگذارد و همین امر باعث ميشود که وقتی وارد دانشگاه ميشود با یک ذهن خسته و مشوش و مملو از اطلاعات خام که چندان هم کاربردی نیستند در دانشگاه کار را شروع کند. وقتی هم وارد دانشگاه ميشود وارد یک محیطی شده که نسبت به محیط و دوران مدرسه و دانش آموزی آزادی عمل بیشتری دارد و به همین دلیل مانند کسی است که از یک اردوی کاری طاقتفرسا آزاد شده و قطعا برای خودش یک نوع خستگی در کردن و استراحت را مد نظر دارد و کمتر از دوارن دانشآموزی و مدرسه به خودش فشار ميآورد. در نتیجه ما در اینجا ميتوانیم یک فرضیه را مطرح کنیم که دانشجویان در دوران دانشگاه در مقایسه با دانشآموزان در دوران مدرسه از بهرهوری کمتری برخوردار هستند. در اینجا هم این نکته را باید در نظر گرفت که به نسبت آن که یک دانشآموز در چه رشته و چه دانشگاهی قبول شده است این امر متغیر است. به این معنا که هر چه دانش آموز در رشته و دانشگاه مهمتر و بهتری پذیرفته شده باشد با کاهش بهرهوری بیشتر مواجه خواهد بود. در واقع فشار طاقت فرسای دوران کنکور باعث شده است که در دوران دانشگاه کمتر رغبتی به تلاش و کوشش داشته باشد. به طور مثال دانشجویی که در رشته برق دانشگاه شریف پذیرفته شده است در دوران کنکور فشار زیادی را برای رسیدن به این هدف تحمل کرده و در نتیجه در دوران دانشجویی و حداقل در سال اول تحصیل به خودش یک نوع استراحت ميدهد تا این فشار تعدیل شود. همین امر موجب ميشود که بهرهوری فرد به نسبت ظرفیتی که دارد کاهش پیدا کند.
در این میان دلیل کم توجهی بسیار زیاد جامعه به رشتههاي علوم انسانی همچون جامعه شناسی و اقتصاد را چه چیزی ميدانید؟ معمولا در انتخاب رشتههاي دانشگاهی شاهد آن هستیم که برخی از رشتههاي فنی و پزشکی خواهان بیشتری دارند اما رشتههاي علوم انسانی به نوعی با بی توجهی مواجه هستند، دلیل این امر چه چیزی ميتواند باشد؟
در نوع انتخاب دانشجو ما با سطح خرد انتخاب مواجه هستیم که این سطح در واقع در پاسخ به علامتهایی است که در سطح کلان جامعه به آنان داده ميشود. اگر شما کشورهاي پیشرفته را ميبینید که برای رشتههاي علوم انسانی از قبیل اقتصاد، جامعه شناسی، حقوق، روابط بینالملل، علوم سیاسی و… در مقایسه با مهندسی و رشتههاي فنی و پزشکی ارزش بیشتری قائل هستند؛ به دلیل آن است که در این کشورها بازار کار خیلی خوبی برای حرفههاي مرتبط با این علوم وجود دارد. در واقع برای دانشجوی این رشتهها یک نوع چشمانداز رفاهی و آینده شغلی و درآمدی خوب قابل تصور است و در نتیجه گرایش به سمت آنها بیشتر ميشود. در حالی که در کشور ما این چنین نیست و طبیعتا هم گرایش به این رشتهها کمتر خواهد بود. در واقع در کشورهاي پیشرفته سیاستگذاران و دولتهاي مستقر، برای آنکه بتوانند رونق بهتری به کارها بدهند و کارهاي مملکتی را بهتر اداره بکنند و پیشرفت کنند، به این قبیل دانشآموختهها نیازمند هستند. این دولتها از طرف رقبا و احزاب رقیب تحت فشار هستند و در حوزه سیاست ناچارند که عملکرد قابل قبولی از خود ارائه دهند، تا بر سر قدرت بمانند در نتیجه برای اینکه بتوانند خوب کار کنند نیاز دارند که افراد قوی در این رشتهها را به کار بگیرند. برای همین به دانش آموختگان این قبیل رشتهها آینده شغلی خوبی ميدهند، درآمد خوبی ميدهند و ایجادانگیزه ميکنند و خود این امر در بازار کار و به تبع آن رونق بخشیدن به این علوم بسیار موثر است. در مقابل هم رشتههاي فنی و مهندسی و پزشکی در مراتب پایینتری قرار دارند. اما در کشور ما به دلیل نبود چنین سازوکارهایی چندان تقاضایی برای رشتههاي تحصیلی مرتبط با اداره بهتر کشور وجود ندارد. در نتیجه انگیزهای هم برای دانشجو برای تحصیل در این رشتهها هم به وجود نمیآید. در نهایت ما تنها باید به تبلیغ و ترویج این رشتهها بپردازیم نه اینکه مکانیزم طبیعی بازار خودش دست به کار شود، برای رونق بخشیدن به این رشتهها.
]]>