تفکر سياسي از ديدگاه شيخ اشراق

چرا نظريه
آگوست 10, 2012
هويت مدارى و حقيقت مداري
آگوست 10, 2012

خسرو فراستي

از نيمه نخست سده چهارم هجري قمري تاريخ سوم سده ششم قمري در حوزه فلسفي، چهار رهيافت سياسي و به تعبيري چهار پارادايم سياسي در تمدن اسلامي مطرح شد که به رغم همانندي هايي در بنيان هاي اصلي، تفاوت هاي بنيادين با يکديگر داشتند. فارابي با تکيه بر نظريه مدينه فاضله و تاکيد بر فضيلت هاي چهارگانه در آغاز سده چهارم، طرح سياسي مدينه فاضله را در نااميدي تام از دولت هاي مستقر در ايران، بغداد و مصر تدوين کرد در حالي که ابن سينا در بازگشتي به شريعت مي کوشيد از عناصر يوناني و حتي ايرانشهري در فارابي دوري جسته و بر نبوت تاکيد ورزد. بنابراين ابن سينا پس از بيان ضرورت نسبت و عدالت در حيات اجتماعي، معتقد است جريان يافتن اين دو نيازمند «سان» و «معدل» است و تحقق اين دو را در وحي و پيامبر برمي شمرد و پيامبر را به اذن خداوند و امر روحي او، سنت گذار و واضع قوانين در امور اجتماعي و مناسبات و شئون زندگي مردم مي داند. غزالي با گسست از اصول تسنن مبني بر محوريت راي، اکثريت و اهل «حل و عقد» و بيعت در حکومت، به برگزيدگي پادشاه روي آورده و کوشيده به هر روي شالوده ايدئولوژيک خلافت بغداد را فراهم سازد. مدل غزالي با اصول شريعت سازگاري نداشت و عمدتاً تحت تاثير «سيرالملوک» خواجه نظام پديدار شد. سهروردي چهارمين رهيافت سياسي را با ابتنا بر انديشه اشراقي و در واکنش به غزالي و با بازسازي انديشه فارابي و ابن سينا تدوين مي کند. مهم ترين شاخص طرح سياسي سهروردي، انديشه شيعي – ايراني است و کتاب بسيار ارزشمند «هياکل النور» مهم ترين منبع اين رويکرد محسوب مي شود. دوران سهروردي در اساس متفاوت از دوره سه انديشمند بازگفته است. عصر فارابي و ابن سينا دوره طلايي تمدن اسلامي است و قدرت خلافت در بغداد و مصر هماورد با قدرت روميان است و جغرافياي اسلامي تا آنجا که ممکن بوده، بسط يافته است. مسلمانان با قدرت علمي و فرهنگي و نظامي، حکومتي بي رقيب را در قلب زمين آن روز سامان داده و قدرتي در دنياي آن روز جرات هماوردي با مسلمانان و خليفه مسلمين را نداشت. هر چند اين قدرت از جانب اسماعيليان، قرامطه و رقيبان در تهديد بود اما در عصر غزالي، مسلمانان در نبرد ملازگرد موفق به شکست سنگين روميان شدند به نحوي که خليفه بغداد از رقيب سلطانش يعني آلب ارسلان و وزير قدرتمندش خواجه نظام الملک، استقبال بي نظيري در بغداد به عمل آورد. اما در عهد سهروردي اوضاع کاملاً دگرگون شده و بيت المقدس در تصاحب صليبيون مسيحي است. اوضاع سياسي – اجتماعي نيز به طور جدي در مخالفت با عقلانيت تغيير کرد. در چنين شرايطي، سهروردي يگانه روش احياي تمدن اسلامي و احياي عقلانيت ديني را در «طرح سياسي اشراقي» مي بيند. شهاب الدين يحيي بن حبش بن اميرک ابوالفتوح سهروردي در 545 هجري قمري در روستاي سهرورد نزديک زنجان ديده به جهان گشود و در 587 قمري در شهر حلب سوريه به فتواي فقها و به دستور سلطان صلاح الدين ايوبي به قتل رسيد. با اينکه شهر زوري – مهم ترين شرح حال نويسنده سهروردي – تاريخ تولدش را 545 قمري ذکر کرده اما سيدحسين نصر که يکي از سهروردي پژوهان معاصر به شمار مي آيد، تاريخ تولد او را 549 قمري مي آورد. سهروردي با هجرت از سهرورد به مراغه که در آن عهد يکي از مراکز مهم علمي ايران به شمار مي آمد و در زمان خواجه نصير يعني نيمه دوم سده هفتم به اوج شکوفايي دست يافت، نخستين مراحل علمي خود را با شاگردي مجدالدين جيلي و تعليم حکمت آغاز کرد. در مراغه بود که سهروردي با امام محمد فخررازي – صاحب تفسير بسيار ارزشمند «مفاتيح الغيب» – آشنا شد و اين دو متفکر گفت وگوهايي با يکديگر داشتند و فخررازي از سهروردي بنا بر گزارش به نيکي ياد کرده و جمله معروف رازي را در حق سهروردي ذکر مي کند که «ذهنه يتوقد ذکاء و فطنه». نکته بسيار مهم آن است که سهروردي در مراغه هم به خواندن آثار غزالي – خاصه در فقه و اصول – پرداخت و هم از طريق مناظرات با فخررازي که در سياست پيرو غزالي بود در ارتباط بود. سهروردي سپس به اصفهان سفر کرده و نزد ظهيرالدين به تحصيل و تکميل مطالعات فلسفي پرداخت. در اصفهان کتاب انتقادي «البصائر النصير» را که شامل نقدهاي بسيار بر منطق ارسطويي است (به خصوص بخش هاي تعريفات يا حدود و مقولات ده گانه) خواند. سهروردي پس از توقف در آسياي صغير (آناتولي) و مباحثاتي با فخرالدين مارديني (اهل ماردين از شهرهاي ترکيه امروزي) به سوي دمشق و سپس حلب روانه مي شود. در حلب با پسر صلاح الدين ايوبي – ملک ظاهر – طرح دوستي و رابطه مرادي و مريدي ريخته و دربار ملک ظاهر، محل تعليم و تدريس حکمت مي شود. سهروردي در اين دربار به تربيت شاگردان و حلقه دوستان و مصاحبان نزديک اقدام ورزيده و به درخواست آنان اثر برجسته و ماندگار «حکمت الاشراق» را تاليف مي کند. سهروردي از حلقه شاگردان خود به نام اخوان ياد کرده و آنها را از مراوده با عوام و فاش کردن راز حکمت اشراق بر آنها بر حذر مي دارد. سهروردي علاوه بر طرح ريزي حکمت اشراق در دربار ملک ظاهر، به نقد و طعن آراي ساير علما و خاصه فقها دست زده و در نهايت، آيين سياسي خود را عرضه مي دارد و همين امر سبب دشمني بسيار فقهاي دمشق و حلب با او مي شود، طوري که عريضه يي را نزد صلاح الدين فرستادند و در آن به سهروردي اتهام بدبيني و برخورداري از انديشه ها و اعتقادات بدعت آميز زدند و قتل سهروردي را خواستار شدند. در 587 قمري به دستور صلاح الدين، سهروردي (با روايت هاي گوناگون در خصوص قتل او) کشته مي شود. سهروردي طرح هاي سياسي متفکران پيش از خود را ناکامياب تلقي کرد، گرچه انديشه فارابي و ابن سينا را صواب برمي شمرد و مي کوشيد ضمن بهره بردن از برخي عناصر آن، به تلفيق نيز تمايل نشان دهد؛ همچنان که در هياکل النور، تلويحات، مطارحات و حتي بخشي از حکمت الاشراق – به گفته ملاصدرا – چنين کرد. حقيقت اين است که فارابي و ابن سينا براي دوره طلايي فرهنگ ايران، انديشه سياسي تدوين کردند اما طرح سياسي سهروردي مربوط به عصر پرآشوب و انحطاط سياسي و اجتماعي بوده و او با توجه به دوره زوال، آيين خود را سر و سامان داد. سهروردي در زماني مي زيست که مسلمين پي در پي از مسيحيان شکست مي خوردند، خلافت بغداد به ضعف مي گراييد، ايوبيان به رهبري صلاح الدين به قدرت رسيدند و حکومت شيعي يا متمايل به تفکرات شيعه در مصر و حلب را تضعيف کرده و در نهايت ريشه کن کردند و صلاح الدين را آخرين خليفه عباسي بغداد – المستضي- خواندند. صلاح الدين به گفته ابن شداد – صاحب اثر مهم «النوادر السلطانيه» – در اين عصر تنها اميد مسلمانان سني براي نجات بيت المقدس و مقابله با صليبيون بود. ابن شداد که بعدها جانشين سهروردي شد و شايد نقش او در قتل سهروردي نيز اندک نباشد، از گرايش فلسفه ستيزي صلاح الدين خبر مي دهد و فلسفه را مخالف شريعت قلمداد کرده و سهروردي را مخالف شريعت برمي شمرد. سهروردي، تنها متهم به فلسفه ورزي نبود بلکه يکي از اتهامات او عرفان، باطني گري و تمايلات گنوسيستي بود. دوره سهروردي، عصر مقابله با باطني گري و گنوسيسم و غلبه جريان فقه سني بود. بنابراين برخي سبب قتل سهروردي را اين مي دانند که وي داراي عقايد باطني و اسماعيلي يا شيعي بود. حقيقت اين است که آيين سياسي سهروردي، نوعي تدوين نظام سياسي جديد و پاسخ به طرح سياسي غزالي و رد دولت هاي مستقر بر مبناي انديشه شيعي و ايراني بود. اين رهيافت، واجد اجزا و عناصري است که ايضاح آنها مي تواند ما را در فهم بنيادهاي تفکر سياسي سهروردي ياري رساند. انديشه سياسي سهروردي داراي ويژگي هايي است که مي توان آن را در زمره اعتقاد و باور شيعي قرار داد. اين باور در مرحله نخست، صبغه مخالفت با نظريه استقرار و عدم مشروعيت دولت هاي مبتني بر قهر و غلبه داشته و سپس از وجه امامت و حکمت سرمدي يا نوري برخوردار است. چند شاخصه در باور سياسي سهروردي هست که مي توان تفکر او را در زمره انديشه سياسي شيعي قرار داد؛ 1- مهم ترين اثر سياسي سهروردي که پاسخي به رويکرد سياسي سني غزالي است، کتاب «هياکل النور» است. اين اثر علاوه بر اينکه اثري فلسفي است، بي ترديد نوشتاري سياسي نيز هست که بر آراي متفکران پس از خود بالاخص فلاسفه مکتب شيراز همچون جلال الدين دواني تاثير شگرف داشته و دواني با نوشتن رساله «شواکل الحورفي شرح هياکل النور» نشان داد که با انديشه سهروردي آشنايي کامل داشته و از آن بهره جسته است. شيخ اشراق هياکل النور را در هفت هيکل تدوين کرده و آن را به زبان عربي نگاشته و خود آن را به فارسي برگردانده است. برخي معتقدند اصطلاح «هياکل» ريشه در تفکر اسماعيلي دارد. در اعتقاد اسماعيلي، اين اصطلاح به زمان نوراني و روح روحاني امام مربوط است. واژه «هيکل» در آثار متفکران اسماعيلي در مباحث مربوط به امامت و حکومت و لزوم اطاعت از امام واقعي و شرايط دستيابي به سعادت اخروي، به طور گسترده به کار رفته است. هانري کربن در «المبدأ و المعاد» چند مساله مهم را درباره هيکل طرح مي کند. الف- هيکل با صفت نوراني به کار مي رود و روحاني محض است. ب- هيکل نوراني مقام امامت است. ج- هياکل نوراني در هر دوره يي به وجود مي آيند و از دوري به دوري دوام پيدا مي کنند. د- در کشور اعظم، آخرين هيکل نوري يا قائم به پا خواهد خاست و تمام ارواح پاک را رستگار خواهد ساخت. هـ- ايمان راستين يک انسان و مومن واقعي، به پذيرش و اطاعت از امام و هيکل نوري وابسته است. نکته جالب اين است که کتاب «هياکل النور» همواره مطمح نظر متفکران شيعي، اسماعيلي و گنوسيست ها بوده است؛ شرح آن توسط حکيم شيعي هندي ملاقاسم علي اخگر حيدرآبادي، شرح آن در دوره حکمروايي آل مظفر (نيمه اول سده هشتم) توسط شارحي شيعي، اقبال به آن در دوره قراقويونلوها و آق قويونلوها، شرح آن توسط جلال الدين دواني – حکيم و وزير مشهور اين دوره – و تدريس اين اثر، هم در مدرسه دشتکي ها و هم در مدرسه جديد دواني و بالاخره نفوذ اين اثر در مکتب اصفهان. 2- دو عنصر در تفکر سياسي سهروردي وجود دارد که وجه شيعي را در انديشه سياسي وي بسيار نيرومند مي سازد. اولين ضلع اين هندسه، نبوت است. سهروردي نظريه ديني – سياسي از نبوت مبتني بر خوانش اماميه عرضه مي کند که عناصري چون عصمت و برگزيدگي پيامبران، حکومت انبيا به عنوان الگوي دولت دنيوي – ديني و بهره مندي انبيا از علوم ربوبي در حکمروايي دارد و يگانه سياست مطلوب آن دستيابي ابناي بشر به رستگاري با ذکر معجزات و کرامات است. سهروردي تفسيري شيعي از نبوت به دست داده و انبيا را صرفاً برگزيده و انسان کامل معرفي نمي کند بلکه آنها را معصوم و منصوب از جانب خداوند بر مردم دانسته و در تفکر سياسي خود، پيامبران را شايسته ترين انسان ها در حکمت و قدرت و حکومت برمي شمرد و حکومت انبيا را نخستين و برترين شکل حکومت توصيف مي کند. دومين عنصري که در انديشه سياسي سهروردي صبغه شيعي دارد، بهره گيري از تعابير فقهي شيعي است. سهروردي در «الواح عمادي» تعبير اهل شريعت و فقها با عنوان «خلفاء الله في الارض» را به کار برده و آن را با رويکردي کلامي – فلسفي، به نفوس پاکان يا معصومان پيوند مي دهد. وي نفوس پاکان را متصل به عقل سماوي يا عقل فعال برشمرده و از اين انديشه در طرح سياسي اشراقي خود بهره وافر مي برد. سهروردي علاوه بر طرح تعابير شيعي در فقه و کلام، در سامان بخشيدن تفکر سياسي خود، اين عناصر را دخالت مي دهد. او رويکرد کلامي شيعي در خصوص خليفه الهي بر اساس آيات 124 بقره و 55 مائده و 59- 58 سوره نساء را به تفصيل تبيين ساخته و رياست و حکومت بر جامعه را به «صاحبان کرامات و معجزات» و «واجدان نور قدسي» اختصاص داده و از رهيافت هاي باطني و تاويلي قرآن سود مي برد تا انديشه و نظريه «حکيمان متوغل در تأله» را با نظريه امامت و ولايت پيوند دهد. مولفه هايي که سهروردي در انديشه اشراقي سياسي خود از آنها استفاده مي کند و با آنها به توجيه و توضيح قدرت سياسي، افاضه قدرت، حکيم متاله، حاکم سياسي و مشروعيت حکومت مي پردازد، سبب شده به رويکرد کلامي و حتي فقهي شيعي نزديک شود گرچه مي کوشد اين رويکرد را با رهيافت ايراني مآبي که گرايش نيرومندي در سهروردي است و وي را به احياي تمدن و عناصر فرهمندي ايراني و نيز گنوسيستي در انديشه ايراني واداشته، در هم آميزد و آموزه يي از آميزه «دين و ايران» به دست دهد. اين مولفه ها که ثمره تفکر سياسي سهروردي هستند عبارتند از؛ الف- اساس قدرت سياسي مبتني بر خليفه اللهي است. خليفه هم حجت خداوند بر زمين است و هم حکمت و ميزان و بينات و علوم و قدرت خود را از خداوند دريافت مي کند. ب- سهروردي همچون نگاه فقهي – کلامي شيعي، جهان را قائم به خليفه اللهي مي داند که عالم نمي تواند در هيچ برهه يي از اين حجت و امام خالي بماند. ج- سهروردي تحت تاثير شيعيان اسماعيلي و فاطميون مصر، معتقد به امام متاله ظاهر و مستور است. د- سهروردي قائل به نظريه قطب بر اساس ديدگاه اسماعيلي در سلسله مراتب قدرت بوده و رياست و حکومت حقيقي بر جهان را از آن رئيس تامه و امام برمي شمرد. هـ- سهروردي اعتقاد دارد دوره رياست امام، دوره نوراني است و سياست او نيز نوراني است. در صورتي که امام حاکم بر جامعه نباشد يا مردم اقبال به حکومت او نشان ندهند يا ديگران که شايسته حکومت و حکمت لدني نيستند، قدرت سياسي را در اختيار خود بگيرند، جامعه و عصر دچار زوال، ظلمت و نابودي مي شود. اندراج کلام و رويکردهاي کلامي در حکمت علمي و سود بردن از رهيافت کلام در حوزه سياست و علوم مدني و اخلاق، همواره مورد توجه متفکران اسلامي که دغدغه سياست انديشي يا منظر علم الاجتماع و جامعه شناسانه داشته اند، بوده است. شايد اين اندراج را نخستين بار بايد در انديشه سياسي فارابي ديد. پس از فارابي، غزالي در آثار مختلفش همچون الاقتصاد في الاعتقاد (اين اثر عمدتاً کلامي است)، فاتحه العلوم، نصيحه الملوک و المستظهر بالله، از اين رويکرد براي دفاع از خلافت و سلطنت سلجوقي که اميد بسياري به شافعي کردن آنها داشت، بيشترين بهره را برد. تدوين «احياء علوم الدين» بخش بنيادين اين کوشش و طرح سياسي به شمار مي آيد. در دوره جديد، مرحوم اقبال در موضوع تجديد حيات اسلامي و احياي تمدن ديني، با استفاده از رويکرد الهيات فلسفي و کلام سياسي کوشيد درونمايه هاي اين تجديد را فراهم سازد. علامه طباطبايي و استاد مطهري نيز به اندراج کلام در حکمت عملي و طرح مسائل تمدني و اجتماعي مانند طلوع و سقوط تمدن ها، جامعه و سرنوشت، دين و حکومت اسلامي، مسلمانان و احياي تمدن اسلامي، علل انحطاط تمدن اسلامي، امامت و موضوعات خردتري مانند بانکداري اسلامي، ربا، اقتصاد اسلامي، حجاب، موسيقي، آزادي و حکومت اسلامي، حقوق شهروندان و حقوق زن و کودک توجه بسيار کردند. سهروردي برخلاف غزالي که در پي تحکيم شالوده ايدئولوژيک خلافت بغداد و قدرت شافعي بود، کوشيد بدون عدول از بنيان هاي حکمت و تاله، طرح سياسي اش را بر اساس حکمت نوري و کلام سياسي فراهم سازد. «خرد جاويدان» که انديشه و طرح بزرگ سهروردي است، در درون عناصر شيعي – ايراني و حکمت تالهي قابل درک است. تعبيرات سهروردي از خرد جاويدان را خميره ازلي برمي شمرد و آن را دانشي حقيقي و ربوبي مي داند که در سرشت ناب و پاک آدمي است و همچون خورشيد از مشرق حقيقت در وراي زمان طالع مي شود. سهروردي برخلاف انديشه ايرانشهري، اين خميرمايه را «فرهمندي» ايراني نمي داند بلکه تحت تاثير رويکرد شيعي، اساس آن را «نور» برمي شمرد. ملاصدرا معتقد است گزينش «نور» توسط سهروردي، به سبب تاثيرپذيري وي از فلسفه نور زرتشتي و ايراني يا انديشه يوناني (خود سهروردي نيز افلاطون را به عنوان امام حکمت «صاحب الايد و النور» مي داند) نيست بلکه سهروردي از آيات قرآن سود مي برد و به تفسير نور مي پردازد. (حقيقت اين است که تفسير آيه نور در انديشه هاي ابن سينا – در «اشارات»، نمط سوم – و تحت تاثير او، در انديشه هاي غزالي در «مشکوه الانوار»، پيشينه نيرومندي دارد. بنابراين تمايل سهروردي به «نور» ارتجالي و بدون پيشينه نيست اما سهروردي تنها در تاويل آيه نور توقف نمي کند بلکه «فلسفه نور» را در تدوين حکومت و قدرت مطلوب و ويژگي هاي حاکم اسلامي به کار مي گيرد. سهروردي اساس رستگاري جامعه را دستيابي به شعاع قدسي تلقي کرده و در صورت استقرار قدرت سياسي مطلوب، دوره را «عصر نوراني» نام مي نهد. سهروردي در «پرتونامه» و «هياکل النور» مي نويسد؛ «هرکس واجد نفس لطيف با افکار ملکوتي شود، انواري از آسمان بر او تابانده مي شود که از شهاب نوراني است. چنين کسي که انوار قدسيه از عالم روحاني را به سبب استعداد نفسش به جهت عشق و محبت واجد شده، داراي وجودي لطيف و نوراني شده و به جامعه و آدميان عشق خواهد ورزيد و به تعظيم امت ها مي پردازد. او به سبب اين ملکات و انوار، صاحب شکوه، علم، فضيلت و هيبت شده و مورد اقبال امت ها خواهد بود.» مولفه اساسي سهروردي در تبيين عنصر ايراني، اساس اشراق فهلويون و حکمت خسروانيين است. سهروردي در اثر بسيار مهم «المشارع و المطارحات» که بزرگ ترين اثر فلسفي او به لحاظ حجم بوده و مقدمه کتاب حکمت الاشراق است از اين زبان و حکمت ياد مي کند. اين اثر که آميزه يي از حکمت بحثي و حکمت اشراقي يا نوري (ذوقي) است، جايگاه مهمي در کنار دو اثر «پرتونامه» و «الواح عمادي» در تبيين عناصر ايراني دارد. سهروردي معتقد است اين کتاب براي فهم «لسان اشراق» اساسي است. سهروردي مي کوشد در اين کتاب از زبان اشراق، ايران باستان، حکمت عتيق و خميره ازلي علوم که وي آن را «علم حقيقي» تلقي مي کند، سخن به ميان آورد. سهروردي از اين رويکرد براي تبيين مراتب وجود و در جهات مختلف نور بر اساس نظريه فرشته شناسي که مبتني بر رويکرد فرشتگان زرتشتي است نيز سود جسته و براي فرشتگان چندين نقش قائل است که اساسي ترين نقش آنها، وساطت و ميانجيگري ميان نورالانوار و انسان است. سهروردي نوراسفهبدي که يکي از مراتب ملکوتي است را «در اندرون نفس انساني» قرار مي دهد. فرشته شناسي سهروردي با هدف ارائه ويژگي هاي جهان درون آدمي است بنابراين نظريه يي جهان شناختي است که بر حضور عنصري وحدت بخش – به نام حقيقتي عام که در همه اديان وجود دارد – تاکيد دارد. سهروردي در «صفير سيمرغ» و «الواح عمادي» نيز بازگشتي به عناصر ايراني، کيان خورٌه، پادشاهان ايراني – خاصه دو تن يعني فريدون و کيخسرو که آنها را بهترين نمونه شاهان بختيار برمي شمرد – دادگري ايراني و به جاي آوردن مناسک و ناموس شريعت (حق) دارد. سهروردي گروهي از حکماي ايران باستان را نام مي برد که از نور و خميره ازلي برخوردار بوده و اين خميره از طريق آنان به نسل هاي بعد منتقل شده است. وي در «مطارحات»، حکماي فارس را خسروانيين نام نهاده و از فريدون، کيخسرو، ابوسهل تستري، بايزيد بسطامي، حلاج و ابوالحسن خرقاني نام مي برد. سهروردي در الواح عمادي معتقد است در ميان ايرانيان، گروهي بوده اند که به حق و عدالت راهبر بوده اند و اين حکيمان برخلاف آنچه در افواه و شهرت است، مجوس نبوده اند. وي گويد ما حکمت نوري شريف آنان را در «حکمت الاشراق» احيا و زنده کرديم. سهروردي شناسان بر اين باورند که دو عنصر شيعي و ايراني به موازات يکديگر در انديشه اشراقي و سياسي سهروردي به چشم مي خورد. از عنصر شيعي، خلافت الهي و علم ربوبي و حقانيت حکومت و امامت را استخراج کرده و در عنصر ايراني، خورٌه کيان، فلسفه نوري و دادگري و ايرانشهري را جست وجو مي کند. خواجه نظام در «سياستنامه» و غزالي در «نصيحت الملوک»، «اقتصاد في الاعتقاد» و «المستظهري» در جست وجوي انديشه ايرانشهري و تدوين نظريه دادگري ايراني در درون خلافت و سلطنت سلجوقيان بودند. کتاب مهم «سياستنامه» تماماً بر آميزه تفکر ديني (شافعي) و ايراني استوار بوده و درصدد است به ملک شاه بقبولاند که تنها شيوه درست و ماندگار حکومت گري، رسم فريدون و کيخسرو و روش دادگري آنهاست. کربن در پژوهش عنصر ايراني در انديشه سياسي سهروردي، بر اين باور است که يکي از بنيادهاي جوهري طرح سياسي سهروردي، تاملات اشراقي و نوري خسروانيين و سياست شرقي (ايراني) است. بنابراين شيخ تلاش مي کند با بهره جستن از سرچشمه هاي معنويت اسلامي و عناصر باطني و شيعي، پيوندي ميان آن و انديشه ايرانشهري به وجود آورده و آموزه سياست اشراقي را تدوين کند. سهروردي در طرح سياسي خود، از شهرياران ايراني نظير افريدون که به زعم او خداوند نور است و کيخسرو که واجد فرهمندي و کيان خوره است بهره مي برد و از حکومت به عدل و حق آنها و مراقبت از ناموس الهي و انجام عبادات و شعائر، سخن به ميان مي آورد. شيخ در الواح عمادي، زمينه هاي تحقق عملي اين طرح را در حلب جست وجو مي کند و به ملک ظاهر – حاکم حلب – اين قدرت را اعطا کرده و او را کارگزار اين تقدس و عبوديت برمي شمرد. او – شيخ اشراق – در مقدمه حکمت الاشراق، علاوه بر پادشاهان ايراني، از وزير بنامي چون بزرگمهر ياد کرده و او را فرزانه باستاني ايران مي نامد. حقيقت اين است که خواجه نظام اين رويکرد را براي ايراني مآبي کردن سلجوقيان و شايد خلافت استفاده کرد اما سهروردي اين طرح را براي ايراني مآبي کردن تمدن اسلامي و سرزمين هاي تحت سيطره آن فراهم ساخت.

http://www.etemaad.ir/Released/88-07-13/181.htm#161298 نوشت

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *