امروز جرياني كه از آن با نام جريان فلسفه ياد ميشود و عدهاي بهدنبال نقد آن هستند، شامل مباحث نظري حوزههاي مختلف علوم انساني از جمله جامعه شناسي، اقتصاد، علوم سياسي، حقوق، روانشناسي، مطالعات فرهنگي، انسان شناسي و حتي نقد ادبي ميشود.
در كنار اين مسائل، فلسفه نيز دو جريان عمده تحليلي و قارهاي را شامل شده كه منطق را نيز ميتوان به اين مجموعه افزود. بنابراين بهتر است به جاي سخن از حوزه فلسفه، از حوزه انديشه در ايران سخن بگوييم؛ زيرا جرياني كه امروز عدهاي بهدنبال آسيب شناسي و نقد آن هستند، بيش از آنكه به فلسفه خلاصه شود، تمامي حوزههاي مذكور را دربرميگيرد. در اين گزارش نيز ما سعي كرديم به جغرافياي انديشه در ايران بهطور اعم و بهطور اخص فلسفه بپردازيم.
بهطور كلي 5گرايش فلسفي بر فضاي آكادميك ايران تسلط دارد: 1- فلسفه اسلامي 2- فلسفه قارهاي 3- فلسفه تحليلي 4- فلسفه آكادميك و آموزشي 5- فلسفه سنتگرايي.
اين 5گرايش فلسفي امروزه فاقد جريان پويا، متحول و تأثيرگذار است بهطوري كه كساني را كه در گرايش فلسفه اسلامي و فلسفه غرب بتوان برشمرد اغلب به تاريخ نگاري و شرح اكتفا ميكنند، در گرايش فلسفه تحليلي و فلسفه علم نيز اغلب به منابع غربي تسلط دارند. اگرچه مباحث تطبيقي بكري در ميان اينها ديده ميشود اما تبديل به جريان نميشود. در فضاي فلسفه سنتگرايي و فلسفه هنر نيز بر منابع كهن و قديمي تأكيد ميشود كه اينها نيز در محافل انديشگي ما تبديل به جريان نشدهاند.
آنچه امروزه بسيار به چشم ميخورد حضور افراد بهصورت انفرادي است كه با ترجمه يا حتي تاليف سعي ميكنند هر از چند وقتي مباحثي جديد را در فضاي علمي كشور طرح كنند، اما از آنجايي كه اين كارها انفرادي است هيچگاه نميتواند مستمر و ادامه دار باشد لذا چندان مقبول واقع نميشود. از سوي ديگر نسل جواني كه وارد مباحث فلسفي ميشوند به سبب ارتباط با جريانات فلسفي خارج از كشور توانستهاند تمناي فضاي داخلي را افزايش دهند و آنچه برخي از استادان فلسفه آنها را طرح ميكنند چندان مورد توجه نسل جوان قرار نميگيرد.
اما مراد از جريان آكادميك و جريان غيرآكادميك ارجاع به 2 موقعيت مكاني و جغرافيايي نيست؛ بلكه منظور حيثيتي نهادي و اجتماعي است كه از نظر روش شناختي، مشروعيت معرفتي، گروههايي كه براي آنها كار ميكنند و هدف مورد نظر، با يكديگر تفاوتهايي دارند. پس وقتي ميگوييم جريان آكادميك يا دانشگاهي، منظور جرياني نيست كه در دانشگاههاي مختلف حضور دارد يا صرفاً منظور افرادي نيست كه بهعنوان استاد دانشگاه، شناخته ميشوند.
بسيار شنيدهايم كه برخي از انديشمندان و افرادي كه در حوزه فلسفه فعاليت ميكنند از وخامت اوضاع فلسفه در ايران سخن گفتهاند. اين افراد بهدنبال نقد جريان فلسفي در ايران هستند؛ اما نه تعريفي از اين جريان ارائه ميكنند و نه سعي ميكنند براي آنچه ميگويند دليل و مدرك بياورند، گويي با مسئلهاي يقيني مواجه هستند كه بايد بهدنبال راهكاري براي آن بود. ميگويند جريان فلسفي ايران دچار مشكل است؛ البته تشخيص اين جريان بهعنوان يك جريان بحراني نه از ضعف آن، كه بهدليل قوت آن است؛ بهعنوان مثال اظهارنظرهايي از اين دست كه «جريان روشنفكري در فلسفه ايران در مقابل جريان آكادميك قد برافراشته است و تمايل به فلسفه در ايران خيلي زياد شده است».
از جمله موارد ديگري كه ميتوان به آنها اشاره كرد، عبارتند از: چون كار روشنفكري در حوزه فلسفه روشمندي و چارچوب خشك آكادميك آن را ندارد، علاقه نسبت به آن بالا رفته است و در نتيجه توجه به آن نيز بيشتر شده است يا اينكه چون متون روشنفكري در حوزه فلسفه ملال آور نيست، سادهتر بيان شده و اصولاً اين گروه هدف كوچكي چون دانشجويان را مد نظر ندارد (يعني براي همه نوشته شده است) و لذا مخاطبان بيشتري دارد. اراده جمعي در حوزه فلسفه مُد محور است. فلسفهاي كه مخاطب پيدا كرده است، براي جامعه امروز ايران كاركرد ندارد و مسئله امروز ما چيز ديگري است و از همه جالبتر اينكه توجه جوانان به فلسفه براي جلوهنمايي در جمع است؟!
همانطور كه ذكر شد، نخستين مسئله در مواجهه با اين موضوع، اين است كه اصولاً اين اظهار نظرها حاصل نظر شخصي افراد و بدون دلايل استوار و مبناي موجه است. يا اگر حكمي درباره افراد، گروهها و جامعه باشد، بدون هيچ قاعدهاي روشن، توجيه تجربي و آزمون دقيق است؛ يعني بيشتر به واسطه استقرايي ناقص و جزئي، بدون مبناي روشي خاص صورت ميگيرد و درست بهدليل وخامت جريان مذكور به راحتي و بدون هيچ ترديدي پذيرفته ميشود. بيشك اينكه بگوييم توجه جوانان به فلسفه براي جلوهنمايي است، ناشي از يك استقراي بسيار ناقص و غيرروشي و عوامانه است. كاملاً واضح است، رسيدن به چنين حكمي با دلايل و استدلال منطقي- فلسفي ميسر نيست، زيرا بهطور كلي حكمي جامعه شناختي است كه نياز به سنجش دارد و سادهترين راه براي آن روش پيمايش است.
ذكر اين مطلب ضروري است كه نقص استقرا و قطعي نبودن نتيجه آن، كاستيهاي روش كمّي در تحقيقات اجتماعي و چندين و چند نقد ديگر كه در حوزه تحقيقات جامعه شناختي مطرح شده و ميشود، دليل مناسبي براي شانه خالي كردن از به آزمون گذاشتن فرضيات نيست. به هر حال اظهارنظرهايي از اين دست كه اساساً كاري جامعه شناختي به شمار ميرود و در حوزه جامعهشناسي نيز بخشي را بهخود اختصاص داده است، از افراد متفكر كمي بعيد است اما متأسفانه هستند افرادي كه در پي پاسخ به همه مسائل از يك روش خاص بهره ميبرند و همه امور را با چوب فلسفه ميرانند، درصورتي كه در حوزههاي ديگر همواره جايي براي آنها وجود داشته است. امروزه مباني غيرمعرفتي معرفت، مسئله عدهاي از جامعه شناسان و روانشناسان است و بخشي از دو حوزه جامعهشناسي معرفت و روانشناسي معرفت بهدنبال تبيين همين مباني است.
متأسفانه هيچيك از كساني كه ميگويند «اراده جمعي در حوزه فلسفه مُد محور است يا فلسفهاي كه اكنون مخاطب پيدا كرده براي جامعه امروز ايران كاركرد ندارد و توجه جوانان به فلسفه براي خودنمايي است» براي ادعاي خود حتي حداقلي از مباني روشي و استدلالهاي تجربي را ندارند و ارائه نميكنند و نه آناني كه از «وخامت اوضاع فلسفه در ايران و تمايل بالا به فلسفه و غيرروشمند بودن كار روشنفكري و در نتيجه توجه بالا به آن و مخاطبان بيشتر آن» سخن ميگويند، استدلالهاي موجه لازم را براي مخاطبان نقدهاي خود به دست ميدهند.
اينان حتي توجه ندارند كه شرايطي كه بهاصطلاح وصف آن را ميكنند، تنها به
تهران بزرگ بهعنوان يك كلانشهر حاشيهاي اختصاص دارد و نه تمام نقاط ايران و حتي نميخواهند بپذيرند كه در همين كلانشهر نيز نخستين ترجيح بيش از 60درصد مردم، مسائل اقتصادي است و صفحات انديشه روزنامهها و نشريات تخصصي حوزه انديشه و بهصورت خاص فلسفه كممخاطبترين كالاهاي فرهنگي است و تنها عدهاي اندك در اين ميان هستند كه جزئي از اعيان ثابته فلسفه به شمار ميروند.
اگر مدت كوتاهي با حوزه انديشه و مراكز فعال در اين حوزه سر و كار داشته باشيد به راحتي ميتوانيد چهرههايي كه مخاطب استادان اين حوزه هستند را به خاطر بسپاريد و حدس بزنيد كه سخنرانان و مصاحبه شوندگان و بهطوركلي عاملان اين حوزه چه كساني هستند، چه خواهند گفت و كجا ميتوان آنها را يافت؛ عدهاي معدود كه هميشه و همه جا در همايشها، سخنرانيها، گفتوگوها، نقدها، ترجمهها و… نام و نشاني از آنها يافت ميشود. اينان اعيان ثابته حوزه فلسفه در ايران شدهاند و به جرياني از اين دست دامن ميزنند و گاهي خود را نيز نقد كرده و چنين اظهارنظرهايي را مطرح ميكنند.
چنين است كه عدهاي از فعالان حوزه انديشه خود را از گردابي چنين كه همه چيز را به كام خود ميكشد، دور ميگردانند و عطاي محافل عمومي فلسفي را به لقاي دلسوختگان آن بخشيدهاند. البته اين خود آفتي بزرگ است كه فردي با فعاليت فكري، خود را از حوزه عمومي مباحثات (يكي از عوامل مهم در شكلگيري يك ايده واقعي، كارآمد و روزآمد همين حضور در حوزه عمومي است) جدا سازد.
چنين مسائلي ناشي از بيريشه بودن فكر فلسفي آناني است كه در اين حوزه فعاليت ميكنند و دليل اثبات اين بيريشگي نيز نگاههاي منفي سطحي و بيمبنا(بهاصطلاح نقد) و پذيرفته شدن آن است.
گل رزي كه شازده كوچولو [ي سنت دو اگزوپري] در زمين با آن مواجه ميشود، در توصيف آدمها ميگويد «اين آدمها هر لحظه در جايي هستند و هميشه اين سو و آن سو ميروند. آخر آنها ريشه ندارند؛ اين بيريشگي هم درد بدي است». به واقع مشكلاتي از اين دست كه ما امروز در حوزه فلسفه با آن مواجه هستيم، ريشه در بيريشه بودن فكر فلسفي ما دارد. فكر فلسفي معاصر ما در هيچ سنت فلسفياي پاي سفت نكرده است.
افلاطون ايدهاي را مطرح نكرد، مگر اينكه ايدههاي سقراطي را به نقد كشيد و ارسطو نيز افلاطون را نقد كرد و البته به سقراط هم بازنگشت. هيچ پست مدرني نبوده كه در دورهاي «پديدارشناسي» هوسرل و «هستي و زمان» هيدگر را نخوانده باشد و در نهايت با نقد آن موضع خود را مشخص نكرده باشد. سنت فلسفي يعني اينكه انديشمندي چون نيچه از دل مدرنيته برخيزد و پاي بر فلسفهاي سفت كند كه كانت و هگل را بهخود ديده است و با نقد افلاطون(و در اصل با نقد بيش از دو هزار سال فلسفه) و هنر همروزگار خود، ايدههاي مبتكرانهاي خلق كند كه مبناي جرياني خلاق چون پست مدرنيته باشد.
در جايي كه نقد استاد، كفر است و احتمالاً نگاهي سنجشگرانه به نقدهاي سطحي، جولاني كودكانه در برابر بزرگان به شمارميآيد، طبيعي خواهد بود كه هر سنت ريشهدار فلسفي به مثابه مد و ابزار ناديده گرفتن حقارتهاي اجتماعي قلمداد ميشود.اگر بپذيريم جريان فلسفي در ايران ناكارآمد است، اين نه بهدليل توجه بيش از اندازه به آن، كه به دلايل ديگر است.
امروز نقد كردن براي كسي يا چيزي كه مورد نقد واقع شده سنگين تمام ميشود. اصول نقد رعايت نميشود، كسي به ريشههاي بنيادين آنچه بهدنبال آن است نميپردازد. اكثر انديشمندان بهدنبال توصيف يك ايده يا جريان هستند و هرگز بهصورت درگيرانه با آن مواجه نميشوند، چون از قبل موضعي ندارند تا بخواهند جز معرفي از ايدهاي دفاع كنند يا آن را نقد كرده و بر روند آن جريان دخالتي فعال داشته باشند.
منوچهر دينپرست
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=103159