فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست …..
طلا و غذا نیست …….
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی مینشیند ……
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی راخرد میکند ……
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..
فقر ، همه جا سر میکشد ……..
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
دکتر علی شریعتی
]]>