دکتر سعید صیاد
بخش اول : فلسفه و هدف تعلیم و تربیت
قسمت دوم: فلسفه بچه دار شدن
در حیوانات دو غریزه سبب می شود که بزرگ کردن و نگهداری از فرزندشان به راحتی صورت گیرد :
1- غریزه جنسی
2- غریزه مادری
انسان دارای سائق (Drive) است که او را به این سو و آن سو می کشاند ولی مانند غریزه نیست ؛انسان نه غریزه جنسی دارد و نه غریزه مادری. کشش و سائق هست ؛ تمایل و آمادگی از نظر درونی و اجتماعی وجود دارد .
انسان زمانی که به دنیا می آید نارس است ؛ یکی از ضعیفترین ، محتاجترین موجودات است ، اگر مراقبت نشود مرگ او حتمی است ، در اصل مادر بایستی کودک را 16 تا 18 ماه در شکم نگه دارد تا زمانی که بدنیا می آید بتواند خود زندگی کند ، ولیکن چون وزن کودک بسیار زیاد می شود و بالتبع مادر بایستی چهار دست و پا راه میرفت ، کودک انسان زودتر بدنیا می آید.
بایستی توجه داشت که مادر از عهده بزرگ کردن کودک بتنهایی بر نمی آید ، زیرا مراقبت به این سادگیها نیست ، کمک پدر را می خواهد . در محیط اجتماعی خانواده انسانی بر خلاف موجودات دیگر با تولید مثل شروع نشده و با تولد هم پایان نمی یابد. از نقطه نظر جامعه شناسی : علت اینکه خانواده بصورت بلندمدت با یکدیگر هستند ؛ بخاطر کودک و مراقبت از اوست. بعد از بلوغ میل جنسی شروع میشود و تا پایان زندگی با انسان می ماند ؛ محبت و عشق دلیلی برای ماندن اعضای خانواده در کنار یکدیگر است ، در هیچ موجود دیگری پدر و مادر در بزرگ کردن فرزند در کنار هم نیستند ؛ حتی در انسان وجود پدربزرگ و مادربزرگ نیز در کنار کودک برای بزرگ شدن او نیز دیده میشود که مختص به انسان است.
نمونه سالم و کامل یک خانواده : خانواده هسته ای (Nuclear Family) است به معنی : پدر ، مادر و فرزندان.
البته عشق و محبت بین همه اعضای خانواده (تبار و خویشاوندان) وجود دارد. همه کمک میکنند و شرایطی را فراهم می آورند که سالم ترین کودک را بوجود بیاوریم.
شایان ذکر است که بدانیم تا 18 ماهگی کودک احتیاج به یک نفر دارد ؛ پدر از مادر مراقبت میکند و مادر از کودک ؛ حتی پدر نبایستی از کودک بصورت مستقیم مراقبت نماید. فرزند اگر تا 18 ماهگی با یک نفر بزرگ نشود و محیط متنوع باشد ، او دچار گیجی و گمی خواهد بود و اعتماد و اطمینان خود را کاملا از دست خواهد داد.
پدر و مادر بعد از 18 ماهگی با یکدیگر این کار را انجام خواهند داد ؛ و بایستی دقت داشت که دیگری هیچگونه نقشی ، وظیفه ای ، مسئولیتی در این باره نبایستی ایفا کنند.
سلامت روانی کودک : فقط پدر و مادر و دیگر هیچ
متاسفانه قبلتر کودکان بگونه ای دیگر بزرگ می شدند و تحت تاثیر حرفهای دیگران بوده و در نحوه بزرگ شدن آنها دخالت داشتند . حتی تا آنجا پیش رفتیم که بدبخت باشیم ولی مردم ما را خوشبخت بدانند ، تا اینکه خوشبخت باشیم و مردم ما را بدبخت بدانند زیرا دیگران مهم بودند و حرف و رفتار آنها برای ما با ارزش بود ؛ جامعه مبتنی بر من و ما نبود بلکه بر آنها تکیه داشت.
از طرفی می دانیم که بدلیل ویژگیهای روانی : برخی از ما کالای ازدواج نیستیم ، اصولا برای زندگی با هیچ کس آماده نیستیم ، اگر یک کپی از خود ما درست کنند باز نمی توانیم با آن زندگی کنیم و علت آن را نیز میتوان در موارد پنج گانه ذیل دانست :
1- در کودکی بسختی محتاج عشق و محبت بوده ایم ولی کسی این محبت را به ما نکرده و به این نتیجه رسیده ایم که این چنین محبتی در دنیا وجود ندارد.
2- آنهایی که مدعی عشق و محبت بودند بیشترین لطمه را به من وارد نمودند به این نتیجه رسیدم که عشق چیزی جز درد و رنج نخواهد بود
3- شرایطی که در زندگی دیگران دیدم (خانواده خودم یا دیگران) به این نتیجه رسیدم که زندگی زناشویی ارزشی ندارد و این کار اشتباه بزرگی است.
4- به ثبات و قرار نرسیدم و نقطه ای از این قرار گریخته و من را با فرار همراه کرده تا آنجا که تنوع و نوعی تغییر اصل و اساس رابطه من با دیگران است و نمیتوانم با یک فرد رابطه داشته باشم.
5- تعهد ؛ مسئولیت و وظیفه ای که بایستی در زندگی زناشویی باشد ندارم و یا نخواهم.
حال کسانی هستند که کالای ازدواج هستند و مطاعی برای داد وستد ولیکن کالای پدری ومادری نیستند ، که آن را نیز میتوان به نکات 7 گانه ذیل نسبت داد :
1- در کودکی تجربیات بسیار بدی داشته اند و کودکی را دوران بدی می دانند و اعتقاد دارند که از کودکی بایستی گریخت و به بزرگسالی رسید.
2- کسانی که بوسیله خواهران و یا برادران بزرگتزشان ، بزرگ شده اند و به این دلیل که خواهران و برادران مستبد ، کم دان و ناتوان مسئول بزگ کردن آنها بوده از پا درآمده اند.
3- مکن است خود این افراد مسئولیت برادران و خواهران کوچکتر را داشته اند و نقش پدری و مادری را در کودکی داشته اند دیگر حال و حوصله بچه را ندارند.
4- برخی با مرگ عزیزان و یا بچه فامیل به این نتیجه رسیده اند.
5- باورها و اعتقادات در خصوص بزرگ کردن کودکان دارند و به نوعی به استثنایی بزرگ کردن بچه ها و لای پرقو بودن می اندیشند.
6- نگاه فلسفی به جهان دارند و آن را پوچ ، بیهوده و کاری عبث می دانند ، اعتقاد دارند که چرا در این دنیای خالی از معنی بایستی کودکی را به این دنیا آورد.
7- برخی دیگر جهان را پر از وحشت و بد می دانند ؛ پس چرا عزیز خود را به این دنیا بیاورد ؟
حال اگر مطمئن شدیم که کالای بچه دار شدن هستیم بایستی شرایط 8 گانه را برای آن ایجاد نماییم :
1- سلامت فیزیکی و روانی
2- اطمینان از روابط خوب و بهینه با همسر و فامیل و بستگان
3- توافق در باره داشتن کودک و اشتیاق برای ایجاد چنین وضعیتی
4- داشتن وضعیت اقتصادی در حد بهینه (منظور رفاه کامل نیست)
5- آگاهی و مهربانی
6- داشتن وقت ؛ حوصله و انرژی (تمام وقت در اختیار کودک باشیم ، فرزند در اولویت اول است)
7- مطمئن باشیم که زندگی آغاز شده و رابطه جدیدی شروع شده و زندگی معنا و مفهوم دیگری پیدا کرده است.
8- نقش من وشما در تربیت کودک بسیار حیاتی است ،او مخلوق خداست ، بایستی خالق خودش باشد ؛ فرصتها و امکانات را برای او ایجاد کنیم.
ادامه دارد . . . . . . . . .
]]>