پرورش – تعلیم و تربیت کودکان(قسمت نهم)

سخنراني اثربخش
جولای 27, 2012
آشنایی با طرح و لایحه
جولای 27, 2012

دکتر سعید صیاد

بخش اول : فلسفه و هدف تعلیم و تربیت

قسمت نهم : شناخت انسان و فلسفه علم

از برخورد طبیعت کور و انسان جاهل آگاهی بوجود می آید که بزرگترین صفت انسان است ؛ مفهوم علم به معنی (Knowledge) آگاهی کلی و عمومی است که شامل همه موضوعات و مطالبی می شود که هر انسانی در هر کجا می داند به عنوان مثال  شما شماره تلفن برادر خود را می دانید ، آنچه که شما بر آن آگاه هستید علم است.

علم به معنی خاص (Science) عبارت است از آگاهی و شناختی که بر مبنای فلسفه ای با تاکید بر روی کمیت از طریق مشاهده ، تجربه و آزمایش حساب شده و کنترل شده بدست می آید و در زمینه روابط انسانی آن زمانی من و شما به ارزیابی (Evaluation) ، معاینه (Examination) و به تشخیص (Assessment) می رسیم ، مرحله ای است که به شناخت و آگاهی علمی رسیده ایم  و در حقیقت به این معنی است که علم ، پدیده ای حسی ، فیزیکی و مادی که با متدولوژی و متد مادی حرکت می کند و به هیچ وجه خارج از جهان حس و ماده و فیزیک مکانیک نقشی نخواهد داشت ، یعنی آنچه که تجربه شدنی نیست ؛ آزمودنی نیست ، قابل اثبات از نظر حسی ، فرضیه ای ، نظریه ای که به سخنی دیگر قابل رد نیست پس موضوع و مسئله علمی نخواهد بود.

بنابر این آنچه که ما با نام علم می شناسیم ، دایره محدودی از علم به مفهوم کلی و عام آن است که در نتیجه نبایستی آن را با هم اشتباه گرفت . گاهی اوقات صحبت از آگاهی انسان می شود و صحبت از هر دانایی و هر شناخت و علمی است که به هر چیزی داریم ، در اینجاست که معمولا می بینیم که علم با عمل همراه خواهد بود به این صورت که شما می توانید استاد باشید ولی آنچه را که تدریس می کنید عمل نکنید ، یا متخصص قلب باشید ، در حالی که به همه بیماران توصیه می کنید مشروب نخورند ، سیگار نکشند ، مواظب غذای خود باشند و شب را زود بخوابند ، ممکن است این متخصص قلب را در مهمانی ببینید که در ساعت ۲ نیمه شب در حالی که سیگار می کشد و ظرف مشروب در کنارش هست و در حالیکه غذای چربی را می خورد و با عصبانیت بحث می کند یا به بازی قمار مشغول است ، در چنین حالی هیچ تغییری در آن آگاهی و دانسته  ـ داده نشده و نبایستی هم داده شود و ما نمی توانیم بهانه کنیم که حالا که من دیدم متخصص قلب چنین عملی از او سر می زند پس من که مشکل قلبی دارم هم می توانم غذای چرب بخورم و سیگار بکشم.

باید بدانیم که چون در طول تاریخ آگاهی نداشتیم و مبنایی برای اثبات و رد قضایا نمی شناختیم هر کسی مدعی موضوع و مطلبی بوده است بایستی با عمل خودش حقانیت نظر خود را مطرح می کرد ، حال آنکه در دنیای امروز برای ما اثبات و رد موضوع مطرح است و مهم نیست که گوینده آن را قبول دارد یا نه . شما می بینید دندانپزشک به شما توصیه می کند که هر شب باید دندان خود را مسواک بزنید و خودش حتی در طول یک سال گذشته یکبار هم مسواک نزده باشد ، چنین دندانپزشکی ای بسا در مسیر مشکلاتی قرار گرفته است که فکر خودکشی دارد و سلامتی برای او از اهمیتی برخوردار نیست ، پس بنابر این نمی تواند مبنایی برای من و شما باشد.

بایستی توجه داشت که این موضوع در ۲ بحث ذیل به قوت خود باقی است :

۱-      کودک به جای اینکه به حرف من و شما توجه کنند به رفتار و حالات ما نگاه می کند . آن زمان که شما خشمگین و عصبانی هستید اگر توصیه به آرامش کنید اگر تاثیری داشته باشد  تاثیر کمی خواهد گذاشت و حتی اگر وانمود کنید که من آرام هستم بچه ها آنرا تشخیص خواهند داد . در خصوص کودکان همچنان این قاعده وجود دارد که پدر و مادر حرفی را می توانند انتظار داشته باشند که انجام دهند و به بیانی دیگر امید به کاشتن رفتار خوب را آن زمان دارند که مطمئن باشند آن کار را انجام می دهند.

۲-      گروههایی که از آگاهی و دانایی بی بهره هستند و توانایی اثبات یا رد موضوعات و مطالب را ندارند و بنابر این به کسی که گفتگو می کند توجه می کنند که اگر این گفتگو در عمل آن فرد هم باشد آن را می پذیرند و در غیر اینصورت آنرا نخواهند پذیرفت ، امیدوارم که این سوء تفاهم که در این زمینه وجود دارد با این توضیحات از بین رفته باشد.

بهر حال به نظر میرسد که ما در زندگی وقتی به موضوع علم به معنای خاص خود از طریق حسی (حواس) و یا ابزارهایی به جهت دقت و یا احتمالا  وسعت و عمق ساخته ایم ، پدیده ها را مورد آرمون و تجربه قرار می دهیم و می دانیم که حتی زبان و گرامری که بکار می بریم مادی و فیزیکی است حتی وقتی شما می گویید که “دلتنگ شده ام” ، ” دلم شکسته” ، ” دلم خونه ” ، “دلشوره دارم” ، در هیچکدام از آنها نه دل و نه قلب شما این چنین حالاتی را پیدا نکرده است ، یعنی ما حتی برای بیان موضوعاتی که حالات احساسی و عاطفی دارند و حتی برای موضوعات غیر مادی همچنان درگیر بیان مادی هستیم و بایستی بدانیم که در جهانی زندگی می کنیم که زبان ما زبان جهان فیزیکی و مادی است ، به همین دلیل است که وقتی به حوزه و حریم دیگری می رود ، اگر چه با مفاهیم خودش آن سیستمها را می سازد همچنان پا در گل خاک فیزیکی و مادی و حسی دارد ، اما انسان به دلیل اینکه با وجود داشتن پا در گل و لای زمین ، سر بر آسمانها دارد و شاید افکارش حتی به جهانی فراسوی جهان مادی حرکت می کند ، پرسشها و سئوالاتی دارد که مایل هست بداند که یا فعلا دنیای علم توانایی پاسخگویی آن را ندارد زیرا با علم محدودی که ما سر وکار داریم یا اصولا موضوع و سئوال و پرسش هرگز در حوزه علم حسی قابل رد و اثبات قرار نمی گیرد. گفتگو در باره اینکه آیا خالقی وجود دارد یا ندارد؟ چرا ما خلق شدیم؟ بعد از این جهان بر ما چه خواهد گذشت؟ یا حتی موضوعات اخلاقی نظیر عدالت ، انصاف یا محبت را چرا ما باید بپذیریم و در زندگی آن را انجام دهیم؟

اینها مطالبی است که احتمالا در چارچوب علمی بر اساس تعریف دقیق کمی سخت گیرانه علم قرار نمی گیرد ، بنابر این مردم در طول تاریخ این پرسشها را داشته اند و به دنبال پاسخ برای آنها بوده اند ، قسمتی از این پرسشها و سئوالات در چارچوب دانش دیگر بشری قرار می گیرد که به آن فلسفه می گویند.

فلسفه از یک طرف به سئوالاتی پاسخ می دهد که هم اکنون علم از عهده پاسخگویی آن بر نمی آید و معمولا این قسمت از مباحث فلسفی را فلسفه علم می دانیم یعنی فلسفه فیزیک. فلسفه پاسخ به پرسشهایی می دهد که اصولا از حوزه و حریم علم خارج است ، هرگز هیچ علمی به آن جا راهی ندارد و در مورد آن سخنی نمی تواند بگوید از جمله در باره خدا ، درباره عالم قبر ، در باره عالم بعد یا اصولا از دیدگاه بسیاری ، فلسفه موضوعی است که سئوال را درست طراحی می کند ، اما این فلسفه ای که طراح سئوال است وقتی که به علوم میرسد خودش به عنوان یک مطلب شناخت ، یک نوع آگاهی در رابطه با علم قرار می گیرد ، آن موقع که درباره فلسفه فیزیک صحبت می کنند ، مقصود ما آغاز موضوعات فیزیکی یا پایان موضوعات فیزیکی است و بنابر این فلسفه هر علمی ، تعریف ؛ محتوا ، موضوع ، متد آگاهی او حتی جهتها ، هدفها و فوائد علم را مطرح می کند ، بنابر این فلسفه علم ، هر علم می تواند باشد.

فلسفه از این منظر بازگو کننده چرایی هر علمی است ، اما در یک چنین چارچوبی به این نکته توجه داشته باشید که خود فلسفه به مفهوم کلی و عمومی در دو زمینه به مطالعه و تحقیق فلسفی میزند :

۱-      موضوعات مربوط به هستی و هستی شناسی (Existance) که با بود و نبود مرتبط است

۲-      موضوعات مربوط به شناخت و آگاهی  که شناخت و آگاهی چرا و چگونه در خصوص و در باره چه چیزی می تواند تحقیق کند.

کوتاه سخن آنکه زمانی که ما در خصوص فلسفه تعلیم و تربیت کودکان یا احتمالا نوجوانان صحبت می کنیم ، هدف ما این است که بینش (Vision) ، نگرش (Attitude) ، گزینش (Selection) در باره این موضوع با توجه به آرمانها و ایده آلها (Ideal) چگونه حرکت می کنند و چه جهت و هدف و معنی پیدا می کند که در نتیجه وقتی صحبت از فلسفه ، هدف آموزش ، پرورش و تعلیم و تربیت است ، صحبت از آزادی انسان برای آگاهی است ، آزادی انسان به جهت درک و کشف درباره موضوعی است که در حقیقت ما با واقعیت جهان آشنا شویم. به همین جهت است که آن زمان که شما در کنفرانسها شرکت می کنید ، استاد کوشش می کند که حتی مطالب قبلی را تصحیح و یا با دقت تازه ای آن را بیان می کند و کوشش برای درک و کشف واقعیت به سختگیرانه ترین صورت ممکن خود است و حال آنکه در مباحث فلسفی و مذهبی غالب اوقات تصمیم های خود را گرفته اند و هیچ گوشی برای شنیدن نیست و هیچ چشمی برای دیدن موضوع و مطلب تازه ای ندارند و در حقیقت تمام کوشش این است که بر همان باورها و اعتقادات گذشته بمانند ، بنابر این ملاحظه می کنید که در چارچوب فلسفی ، جهت و هدف و معانی تعیین کننده اصلی انتخاب ما در زندگانی است ، در نتیجه هر گفتگویی در باره درک واقعیت و حقیقت در ارتباط با کودک و نوجوان انسانی باید به اصول اخلاقی و انسانی همراه باشد ، اصولی که در آن از عدالت (Justice) ، انصاف (Fairness) ، واقعیت (Reality)، حقیقت (True) ، محبت (Kindness) ، عشق (Love) ، رهایی (Liberty)، آزادی (Freedom) ، حرمت (Ownersteem) ، حیثیت (Prestige) برخوردار باشند ، بنابر این سخن در باره فلسفه و هدفهای پرورش و تعلیم و تربیت کودکان ممکن است به این سئوال نهایی منجر شود که آیا صحبت ما در باره انسان کردن یا آدم کردن دیگران است یا در باره انسان بودن ، خوب بودن ، اخلاقی و انسانی بودن خود ما و آنهاست.

در نظامی که هدف ساختن دیگری است برده ، بنده و بره کردن دیگری است ، کوشش در جهت دگرگون کردن دیگری بصورتی است که ما مایلیم باشد و حال در نظامی که هدف رشد همه نیروها ، تواناییها و همه استعدادها و قابلیتهاست موضوع کاملا مختلف و متفاوت است و نظامی که در آن اصول اخلاقی و انسانی و معنی زندگی و حیات عظمت انسانی مطرح است ، ما امروزه می دانیم که آینده کودک امروز است یعنی اگر کودکی خوب ، خوش ، راضی ، آزاد در مسیر رشد و آگاهی باشد ، آینده ای بس درخشان دارد و اگر به بهانه خوب بودن و خوب شدن در آینده ، امروز او را با تنبیه ، تهدید ، سرزنش و با آزار می خواهیم او را به کار خوب و درست نه حتی برای امروز بلکه برای آینده واداریم ، بدون تردید اشتباه خواهیم کرد ، به همین جهت  که در دنیای امروز ، کودک می تواند در حال آزادی یا در حالت آزادی ، شادی با لذت و رضایت بیاموزد و به رشد و تکامل خودش که از درون نیروی اساسی او حرکت می کند رهنمون باشد و در عین حال می توانیم کودکی را بوجود آوریم که پر و بالش را بشکنیم ، دست و پایش را قطع کنیم ، گوشش را ببندیم ، چشمش را کور کنیم به این امید که همچنان در چارچوب کنترل و اداره ما بوده و متناسب با آنگونه که من و شما مایلیم او باشد زندگی کند به همین جهت است که خوشبختی و سلامت روانی و موفقیت فرزند من و شما در آینده موکول به رفتار درست و خوب امروز من و شماست.

ادامه دارد . . . . . .

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *