خود را بيشتر بشناسيد

آشنایی با طرح و لایحه
جولای 27, 2012
دنيا، سرجنگ ندارد
جولای 27, 2012

اگر ما انسان‌ها سعي در شناخت ابعاد وجودي خويش كنيم، هم خدا را شناخته‌ايم و هم پي خواهيم برد كه خداوند چه ‌نيروها و چه قدرت‌هايي را در درون ما به وديعه گذارده است. اگر خود را آن طور كه هستيم و بايد باشيم، نشناسيم، كار و زندگي، آرمان‌ها و هدف‌هايمان در اصطكاك و تضادي ‌بيهوده سپري خواهد شد و در كوران حوادث، دچار مشكلات بي شماري خواهيم گشت، ” خود ” دروني‌مان گم ‌مي‌شود و لاجرم به بيگانگي از خويش دچار مي‌شويم.‌بسيار اندك هستند كساني كه مي‌دانند كالبدشان در تسخير چگونه شخصيتي است و چه نوع عملكردي را مي‌توان از ‌آن انتظار داشت. بايد قبول كنيم كه مهمترين و اولين وظيفه ما در زندگي، كشف ” وجود واقعي خود ” و سپس ‌شكوفا ساختن آن است. زيرا تا انسان‌ها ندانند كه در وجودشان چه نيروها و استعدادهايي وجود دارد، نمي‌توانند از ‌آنها در راه رسيدن به رضايت و موفقيت در زندگي استفاده كافي و لازم را به عمل آورند و چه بسا افرادي كه به ‌دليل نشناختن توانايي‌ها و نيروهاي دروني خود، حتي با داشتن علم و دانش و تخصص كافي نتوانسته‌اند در زندگي ‌به آنچه كه مد‌نظرشان بود برسند. ‌امير مومنان علي(ع) مي‌فرمايند: ‌‌” هر اندازه كه علم انسان بيشتر مي‌گردد، توجه وي به نفس خويش ‌افزايش مي‌يابد و سعي و تلاش وي در جهت نيل به كمال و سعادت فزوني ‌مي‌يابد . “‌ پس بايد سعي كنيم همراه با كسب علم و دانش، به جستجو و تكاپودر درون خود بپردازيم و نيروهاي فراواني كه ‌خداوند در درون ما به ارمغان نهاده را پيدا كنيم و به‌كار بگيريم.

‌به ياد داشته باشيد كه” خودشناسي” در تمام مواردي كه ما با يك يا چند انتخاب سر و كار داريم يا در تمام ‌مواردي كه مي‌خواهيم درباره موضوع مهمي در ارتباط با آينده تصميم‌گيري كنيم، به كار مي‌آيد. ‌آينده خود را بر اهدافي واضح، روشن و منطقي پايه‌ريزي كنيد. ‌فيلسوف مشهور آلماني مي‌گويد: ‌‌” كسي كه چرايي براي زندگي كردن داشته باشد، با هر چگونه‌اي خواهد ‌ساخت . ” ‌بيشتر مردم با وجود تلاش و فعاليت‌هاي فراوان در زندگي، هدف روشن و از پيش تعيين شده‌اي را دنبال نمي‌كنند ‌و بي‌آنكه خود بدانند سرگردانند! علت مهمي كه بسياري از افراد در كار و زندگي، موفق نمي‌شوند اين است كه آنها ‌اصولاً هدف‌هاي واضح و روشني ندارند و در واقع به اين دليل به هدف‌هاي خود نمي‌رسند كه اصولاً هدفي ‌ندارند.‌خيلي‌ از افراد افكار و روياهاي پراكنده‌اي در سردارند ولي هدفمند نيستند. هدف، آرمان و مقصود، مهمترين عواملي هستند كه به انسان جهت، معني و مفهوم مي‌بخشند و بسياري از انسان‌ها از اين نعمت محرومند.

در نتيجه، هر ‌عاملي كه جاذبه داشته باشد، آنها را به سوي خود مي‌كشاند، حتي اگر در مسير تباهي و فساد يا نيستي و نابودي ‌باشد. ‌‌”انسان موفق انساني است كه تفاوت بين حركت و جهت را درك نمايد.” ‌افراد بي هدف دو گروه هستند: ‌گروه اول؛ ‌كساني هستند كه آنقدر سرگرمي و مشغوليت يا گرفتاري و مشكلات دارند كه فرصت انديشيدن به هدف‌هاي خود ‌را ندارند. ‌گروه دوم؛ ‌كساني هستند كه فرصت فكر كردن دارند، ولي دچار خلاء و بي‌هدفي شده‌اند. گاهي اين خلاء چنان در وجود آنها ‌رخنه مي‌كند كه مبتلا به سستي، تنبلي و افسردگي مي‌شوند. اگر اين حالت‌ها پيشرفت كند، آنها ميل و شور و شوق ‌به زندگي كه يك امر فطري و طبيعي است را از دست مي‌دهند.

‌افراد هدف‌دار نيز دو گروه هستند: گروه اول؛ ‌كساني هستند كه اهدافي روشن، واضح و نيرومند دارند و همه امكانات موجود را در جهت تحقق اهداف خود ‌به كار مي‌گيرند. اينان دشمنان قسم خورده يكنواختي هستند و دائم در حال تلاش و كوشش مي باشند تا به مقصود خود ‌برسند. آنها در قاموس خود كلمه‌اي به نام ” نمي‌شود ” و ” نمي‌توانم ” را ندارند. ‌گروه دوم ؛‌كساني هستند كه كم و بيش، اهدافي براي خود تعيين مي‌كنند ولي به اندازه كافي در راه تحقق آن جِد و جهد ‌نمي‌كنند. اين گروه، با وجود آنكه ذوق و شوق هدفدار بودن را تا حدودي در خود دارند ولي زود خسته و مأيوس ‌مي‌شوند و در نتيجه دست از هدف‌هاي خود برمي‌دارند. ‌پس نخستين گام پيروزي و موفقيت، عبارت است از: تعيين هدفي واضح و روشن كه تا اعماق وجود انسان راه يابد.‌

آدمي باش با كارهاي غير معمولي

لحظه اي كه خود را به انجام كاري متعهد مي سازيد خداوند هم به ياري شما مي آيد. عوامل پيش بيني نشده اي براي كمك مي آيند كه خواب آن را هم نديده ايد. بسياري از مردم تعهد را از دريچه احساس خود مي نگرند و احساس شان راهنماي انجام تعهدآن هاست. اما تعهد ‌راستين چيز ديگري است. تعهد، امري احساسي نيست بلكه ريشه آن در منش ماست؛ منشي كه تحقق هدف هاي ما ‌را ممكن مي‌سازد. احساسات انسان پيوسته در نوسان است اما تعهد او به مانند سنگ خارا مي ماند. اگر تيمي منسجم مي‌خواهي- خواه در كسب و كار باشد، در باشگاه ورزشي، در زناشويي، يا سازمان داوطلبان- بايد بازيكناني ‌داشته باشيد كه پايه هاي تعهد آنان به تيم استوار باشد.

مواردي هست كه هر عضو موثر تيم بايد بداند.

‌1-‌ تعهد معمولاً در گيرودار سختي، خود رانشان مي دهد:‌كسي نمي داند كه به چيزي متعهد است يا نه، مگر اينكه با شرايطي دشوار روبه رو شود. سختي و دشواري، بذر ‌تعهد را مي روياند و تعهد، سختكوشي را دامن مي زند و هر قدر روي چيزي بيشتر كار كنيد، احتمال اينكه از آن ‌دست بكشيد كمتر مي شود. اين سخن از بزرگان است كه: ” هر چه سخت تر بكوشيم، تن به تسليم دادن سخت تر ‌مي شود.”‌ كسي كه متعهد باشد به آساني تسليم نمي شود.

‌2-‌ تعهد به استعداد و توانايي بستگي ندارد:‌گاه وقتي به آدم هايي با استعداد برمي خوريم كه بسيار موفق هستند ، تصور مي كنيم كه تعهدشان ناشي از استعداد ‌آنهاست. به نظر مي رسد كه براي قهرمانان ورزش كردن، يا براي هنرمندان تمرين كردن، يا براي اهل كسب و ‌كار، فعاليت كسبي آسان تر است، اما اين‌طور نيست. تعهد و استعداد ربطي به يكديگر ندارند مگر اينكه خود ما ‌بين آن ها پيوندي ايجاد كنيم.‌مگر آدم هايي را نديده ايد كه استعداد سرشار دارند اما استعداد خويش را هدر داده اند زيرا دست به هيچ كاري ‌نزده‌اند و مگر آدم هايي كم استعدادتراما موفق تر از خود را نمي شناسيد، يكي از دلايل اين امر، تعهد آن هاست.‌‌”به قدرت بيشتر ، توانايي بيشتر يا فرصت گرانبهاتر نيازي نيست. نياز اين است كه آنچه را داريم به كار گيريم.”‌ اگر خود را به كاربرد آنچه داريم متعهد سازيم، خواهيم ديد كه استعداد هم داريم و مي توانيم به تيم خود نيز بهره ‌اي بيشتر برسانيم.‌

3-‌ تعهد بر اثر انتخاب ايجاد مي شود ، نه بر اثر شرايط: ‌‌” بيشتر افراد به سال هاي پشت سر خود مي نگرند و زمان و مكاني را به ياد مي آورند كه مسير زندگي شان به ‌كلي عوض شد. لحظه هايي هستند كه به تصادف يا به عمد به سبب تحولي دروني يا تطبيق با حوادثي كه دور و بر ‌ما روي مي دهد، وادار مي شويم كه خود و شرايط زندگي خود را از نو ارزيابي كنيم و تصميم هايي بگيريم كه بر ‌بقيه زندگي مان اثر بگذارد.”‌ بسياري از مردم تصور مي كنند شرايط است كه تصميم هاي ما را رقم مي زند، اما غالباً تصميم ها هستندكه ‌شرايط را ايجاد مي نمايند. وقتي كه تعهد را برمي گزينيم، بخت كاميابي ما افزايش مي يابد.‌آدم‌هاي معمولي متعهد مي توانند كارهاي غيرمعمولي بكنند.

‌4-‌ تعهدي كه مبتني بر ارزش ها باشد پايدار مي ماند:‌ پذيرفتن تعهد، يك چيز است و پايبندي به آن چيزي ديگر. چگونه مي توان متعهد باقي ماند؟ پاسخ اين است كه ‌پايه تعهدات ما چيست.هر وقت تصميم هاي خود را بر پايه ارزش هاي محكم زندگي خود گرفتيد ، حفظ تعهد در ‌بلند مدت آسان تر مي شود زيرا لزومي نخواهد داشت كه پيوسته ميزان اهميت آن را بسنجيد. حفظ تعهدي كه بر ‌پايه اعتقاد كسي استوار باشد آسان تر است.

‌http://www.aftab-yazd.com/textdetalis.asp?at=10/13/2009&aftab=8&TextID=107274

]]>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *